اساس طرح تقاطعها
عوامل اساسس تقاطعها از جمله عبارت اند از تردد ، سرعت ، تركيب ترافيك توزيع ترافيك در زمان حال و آينده ايمني رشد ترافيك و ميزان مخارج.
عبور عابران پياده
تقاطعها از نظر پياده ها نيز حائز اهميت اند و لذا در بررسي و طرح هر تقاطع بايد پيش بينيهاي لازم نظير تعيين محل عبور عابران نرده كشيها و ايجاد سكوهاي لازم به عمل آيد. در تقاطعهايي كه عبور و مرور پياده ها زياد است علاوه بر اين اقدامات بايد راه حلهاي ديگري نظير ايجاد راهروهاي زيرزميني را نيز در نظر گرفت. اگر به دليل يا دلايلي ساختن راهروهاي زير زميني يا پلهاي مخصوص عابران پياده ميسر نباشد بايد به راه حلهايي نظير كاناليزده كردن ترافيك ممنوع كردن بعضي از گردشها در تقاطعهايي كه با چراغ راهنمايي كنترل مي شوند و پيش بيني فاز مخصوص براي عابران پياده متوسل شد.
مسافت ديد در تقاطعها
ازنظر ايمني و براي استفاده كامل از ظرفيت تقاطع بايد حداقل مسافت ديد را در آن رعايت كرد. در مواقعي كه تقاطع به ناچار در قوس و يا «ترانشه» نزديك به يك سرازيري تند يا نزديك به يكل پل واقع شده باشد ، و رعيات حداقل مسافت ديد دشوار باشد بايد از ايجاد موانعي نظير باجه تلفن دكه روزنامه فروشي نصب علائم و كاشتن بوته هاي كوتاه جلوگيري كرد.
دانلود و مشاهده عکسهای طرح هندسی تقاطع غیر همسطح ایمن تردد
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: تهیه عایق پشم سنگ برای موتور خونه
آرات کودک شگفت انگیز و نابغه ایرانی در جهان
مجموعه : مطالب جالب و خواندنی
آرات کودک شگفت انگیز و نابغه ایرانی در جهان
آرات کودکی است که همه کار از او بر می آید در حالی که همه را متعجب نموده است و در مسابقات جهانی هم جایزه های متعددی کسب نموده است. «آرات حسینی» نابغه ایرانی که در فضای مجازی سروصدای زیادی به پا کرده، مدتی قبل به مسابقه پربیننده «اعجوبه های دنیا» که در کشور چین برگزار می شود دعوت شد
و توانست جلوی چشم داوران بین المللی و ده ها دوربین، با انجام حرکات نمایشی غوغا کند. چینی ها لقب «بچه شگفت انگیز» را به آرات داده اند و او را به عنوان یکی از اعجوبه های دنیا می شناسند.زمانی که «آرات حسینی» دو ساله بود چند عکس و کلیپ از او در فضای مجازی منتشر شد.
در این کلیپ ها این کودک نابغه حرکات نمایشی هیجان انگیزی را اجرا می کرد. پس از انتشار این ویدئوها این پسر بانمک به خاطر نبوغ و توانایی هایش طرفداران زیادی در سراسر جهان پیدا کرد.همان روزها بود که به بهانه استعداد بی نظیرش با او و اعضای خانواده اش به گفتگو نشستیم. حالا اما از آن مصاحبه مدت ها می گذرد و دیگر آرات سه ساله شده و به محبوبیت و شهرت جهانی دست پیدا کرده است.
آقای حسینی – پدر آرات – می گوید چند ماه پیش برنامه سازهای بین المللی این نابغه کوچک را از طریق اینترنت پیدا کردند و از او خواستند تا به کشور چین بیاید و در برنامه پربیننده «اعجوبه های دنیا» شرکت کند.در چند ماه اخیر آرات دو بار به کشور چین دعوت شد و در برنامه تلویزیون چین غوغا به پا کرد و لقب «پسر شگفت انگیز» را از آن خود کرد. او هفته آینده، سفر دیگری به این کشور دارد تا در یکی دیگر از مسابقات بین المللی شرکت کند.
این شهرت جهانی از جایی شروع شد که پدر آرات به پیامی برخورد که در آن از کسی که مدیریت صفحه رسمی آرات را بر عهده دارد خواسته شده بود شماره تماسی برای ارتباط با آرات ارائه کند: «صفحه آرات توسط خود من اداره می شود. یک روز پیامی دیدم که در آن نوشته شده بود شماره تماسی برای شان بگذارم.
شماره تلفنم را برای شان ارسال کردم و چند روز بعد فردی با تلفن همراهم تماس گرفت. انگلیسی صحبت می کرد و من متوجه نمی شدم چه می گوید، فقط توانستم دست و پا شکسته به او بگویم که ایرانی هستم و نمی فهمم چه می گوید. چند روز بعد دوباره از همان شماره تماسی داشتم اما این بار فرد پشت خط به فارسی حرف می زد. او گفت که مترجم است و از یک برنامه پربیننده در کشور چین تماس می گیرد.»
او به آقای حسینی گفت که این برنامه تلویزیونی مدتی است که به دنبال آرات است: «اول از همه از من پرسید که آیا مایل هستید همراه با آرات در این مسابقه شرکت کنید. من هم گفتم که از پس هزینه های سفر به چین بر نمی آیم. او اطمینان داد که دعوت کننده ها، هزینه های ویزا و پرواز و سفر به چین را پرداخت می کنند.»
«سوپرمن» کوچک در شهر «پکن»
آرات و پدرش نخستین بار در شهریور ماه به چین رفتند و در شهر پکن، مسئولان و مدیران برنامه ساز را ملاقات کردند. آقای حسینی می گوید 15 روز در پکن اقامت داشته اند: «چند روز اول فقط با فضای برنامه آشنا شدیم. آرات تاکنون فقط مقابل من و دوربین حرکت هایش را اجرا کرده بود و ما زمان می خواستیم تا آرات را با موقعیت برنامه هماهنگ کنیم.
احتمال می دادم که آرات با دیدن رنگ و لعاب برنامه هیجان زده شود و نتواند به خوبی حرکاتش را اجرا کند، به همین خاطر آرات را به محله های گوناگون بردیم و مقابل چشم مردم از او خواستیم که حرکت بزند.آرات در مدت کوتاهی کاملا اجتماعی شد و با مردم به خوبی ارتباط گرفت. برای آنها دست تکان می داد و می خندید. بعد از هشت روز در اولین برنامه حاضر شدیم. در این برنامه افراد مختلفی از سراسر جهان شرکت کرده بودند، از هر قشر و با هر سن و سالی.»
نام برنامه «اعجوبه های دنیا» بود و چندین کارشناس، شرکت کنندگان این برنامه را داوری می کردند: «کوچک ترین شرکت کننده این برنامه، آرات بود. عده زیادی در این برنامه شرکت داشتند. خوب به یاد دارم یک چوپان به برنامه دعوت شده بود که قدرت دیدش به 10 کیلومتر می رسید یا مردی به عنوان مهمان در این برنامه حضور داشت که مقابل چشم همه، 20 دقیقه زیر آب ماند.»
کارشناسان با توجه به تواناهایی که آرات دارد، مرحله هایی را ترتیب داده بودند و از پدر آرات خواستند تا به فرزندش توضیح دهد که چگونه باید این مراحل را طی کند. قبل از اجرای آرات، مجری برنامه خاطر نشان کرده بود که اگر این پسر سه ساله بتواند از پس این اجراها بر بیاید یک نابغه شناخته می شود: «مراحل مختلفی داشت،
آرات باید در این مسابقه هم صخره نوردی می کرد و هم از .یله های آهنی آویزان می شد و به راهش ادامه می داد. نردبانی هم طراحی کرده بودند که هم عمودی بود و هم افقی. آرات باید این مراحل را طی می کرد.»
روی تی شرت آبی رنگی که آرات پوشیده بود، علامت «سوپرمن» چاپ شده بود. او همراه با پدرش وارد استودیو شد و در مقابل چشم صدها نفر به راحتی از پس مراحلی که برایش طراحی کرده بودند برآمد: «پنج مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشت. این پنج مرحله بدون حتی یک دقیقه وقفه جلو رفت، داورها همه شگفت زده شده
بودند و آرات را تشویق می کردند. در همین برنامه بود که آرات از طرف تماشاگران و کارشناسان لقب بچه شگفت انگیز را گرفت.»او ادامه می دهد: «من و آرات که تنها به این مسابقه رفته بودیم، پس از این مسابقه به چندین اجرای دیگر دعوت شدیم. گروه برنامه ساز از ما خواستند در صورت تمایل به محله های متفاوتی در پکن سر بزنیم
و در کنار کودکانی هم سن و سال پسرم، برنامه اجرا کند. ما هم قبول کردیم و به محله های مختلف پکن و مخصوصا محله های فقیرنشین سر زدیم.»
آرات قبل و بعد از اجرای مسابقه در برخی از محله های پکن حضور پیدا کرد و با همان لحن کودکانه خود با هم سن و سال هایش صحبت کرد و از خودش و تمرین هایش گفت: «مسئولان این برنامه آرات را به جاهای دیدنی شهر پکن بردند و از او عکس گرفتند. خبرنگاران هم با پسرم مصاحبه کردند. اخبار مربوط به توانایی های آرات بارها از تلویزیون های محلی و بین المللی چین پخش شد.»
آرات بعد از گذشت 15 روز راهی کشورش ایران شد: «مدیران برنامه یک هدیه نقدی برای او در نظر گرفته بودند. این هدیه تقریبا سه میلیون تومان بود.»
شهر «شانگهای» و 9 میلیون جایزه
آنها چند ماه بعد برای بار دوم توسط برنامه سازان چینی به این کشور دعوت شدند: «یک ماه بعد از اولین مسابقه، مدیران برنامه دوباره با ما تماس گرفتند و دعوت کردند تا در یک مسابقه دیگر شرکت کنیم. روز تولد آرات یعنی هشتم مهر ماه، به همراه پسرم به چین سفر کردیم اما این بار مقصد ما شهر شانگهای بود. شانگهای شهری شلوغ بود،
چیزی شبیه به تهران خودمان و البته شاید شلوغ تر. در این مسابقه، طراحان مراحلی دیگر ترتیب داده بودند. جالب ترین نکته طراحی آنها این بود که مراحلی که برای این مسابقه در نظر گرفته بودند دقیقا شبیه خانه خودمان بود. آنها با دیدن کلیپ های آرات محیطی درست کرده بودند که شبیه به محلی باشد که آرات در آنجا تمرین می کند.»
آرات با لباس زرد رنگی وارد استودیو شد و با تماشاگران نشسته در استودیو احوالپرسی کرد و در کنار مجری نشست: «چند دقیقه ای از حضور آرات در برنامه نگذشته بود که پسرم از روی کاناپه بلند شد و بدون هیچ استرسی شروع کرد به شنا رفتن. بعد هم شنا ترا با یک دست جلو برد و باعث شد همه تماشاگران به افتخارش بلند شوند و شروع کنند به تشویق این پسر سه ساله.»
در این برنامه، گذر از 10 مرحله برای آرات در نظر گرفته شده بود: «آرات باز هم از پس مراحل تعیین شده به 9راحتی بر آمد. در این برنامه بود که خیلی ها به من گفتند او به زودی یک نابغه در حیطه ورزشی خواهد شد و زیاد طول نمی کشد که کشورهای مختلف به او پیشنهاد بازی در تیم های قدرتمند ژیمناستیک جهان را خواهند داد.»
حالا دیگر آرات در میان چینی ها خیلی محبوب شده بود، آنقدر که ایرانی های مقیم کشور چین بیش از 100 فیلم برای پدر او ارسال کردند: «به ایران آمدیم و من شروع کردم به بررسی پیام های صفحه آرات و متوجه شدم صدها فیلم برای صفحه آرات ارسال شده است. خیلی از آنها نظر مردم چین درباره آرات بود و عکس العمل های شان.
برای مثال یک خانم ایرانی مقیم چین برایم فیلمی ارسال کرده بود که در این فیلم راننده تاکسی زمانی که می فهمد این خانم ایرانی هستند می گوید که شما هموطن آلاتا هستید. ما آلاتا را خیلی دوست داریم.»
چینی ها نمی توانند نام آرات را به خوبی تلفظ کنند به همین خاطر به آرات می گویند آلاتا. حسینی ادامه می دهد: «فیلم هایی که مسئولان این برنامه از آرات در اینترنت منتشر کرده بودند در طول دو ساعت بیش از 500 هزار کامنت گرفت. خودشان می گفتند که رکورد بازدید اینترنتی در برنامه های چینی به دست آرات شکسته شده است.»
آقای حسینی می گوید هیچ وقت به خاطر برنده شدن یا دریافت جایزه در این مسابقه شرکت نکرده است: «من اگر توانایی پرداخت هزینه های سفر به چین را داشتم حتی اجازه نمی دادم آنها بخواهند هزینه ویزا و سفرم را فراهم کنند اما مجبور بودم. هدف از شرکت در این مسابقه فقط نشان دادن و به تصویر کشیدن توانایی های پسرم بود.
من دوست دارم کارهای شگفت انگیز آرات جهانی شود و کل جهان او را بشناسند و هیچ وقت به خاطر جایزه و … در این برنامه ها شرکت نکردم اما بعد از این برنامه، مسئولان برنامه خودشان 9 میلیون تومان به آرات هدیه دادند.»
سومین مسابقه در چین
آرات راه دور و درازی در پیش دارد. سفرهای او به کشورهای مختلف جهان ادامه دارد. هفته اول آذر ماه، آرات برای سومین بار به چین دعوت شد.این بار، برنامه سازان دوباره از پدر این نابغه کوچک خواسته اند چمدان خودش و پسرش را ببندد و راهی پکن شود: «گفتند که آرات به شدت در میان چینی ها محبوب شده است و آنها دوست دارند
دوباره آرات را در برنامه دیگری ببینند. هر چند ما تازه مهر ماه از چین برگشته بودیم اما باید هفته آخر آذر ماه باز هم راهی کشور چین شویم. این بار دوباره به شهر پکن می رویم و در برنامه دیگری حضور پیدا می کنیم.»
آرات حسینی کلی عکس و فیلم در کنار دیوار چین دارد. این پسر سه ساله با شیرین زبانی می گوید چینی ها را دوست دارد چون او را دوست دارند و تلاش خواهد کرد تا بهترین حرکت ها را مقابل تماشاگران چینی اجرا کند
آرات کودکی است که همه کار از او بر می آید در حالی که همه را متعجب نموده است و در مسابقات جهانی هم جایزه های متعددی کسب نموده است. «آرات حسینی» نابغه ایرانی که در فضای مجازی سروصدای زیادی به پا کرده، مدتی قبل به مسابقه پربیننده «اعجوبه های دنیا» که در کشور چین برگزار می شود دعوت شد
و توانست جلوی چشم داوران بین المللی و ده ها دوربین، با انجام حرکات نمایشی غوغا کند. چینی ها لقب «بچه شگفت انگیز» را به آرات داده اند و او را به عنوان یکی از اعجوبه های دنیا می شناسند.زمانی که «آرات حسینی» دو ساله بود چند عکس و کلیپ از او در فضای مجازی منتشر شد.
در این کلیپ ها این کودک نابغه حرکات نمایشی هیجان انگیزی را اجرا می کرد. پس از انتشار این ویدئوها این پسر بانمک به خاطر نبوغ و توانایی هایش طرفداران زیادی در سراسر جهان پیدا کرد.همان روزها بود که به بهانه استعداد بی نظیرش با او و اعضای خانواده اش به گفتگو نشستیم. حالا اما از آن مصاحبه مدت ها می گذرد و دیگر آرات سه ساله شده و به محبوبیت و شهرت جهانی دست پیدا کرده است.
آقای حسینی – پدر آرات – می گوید چند ماه پیش برنامه سازهای بین المللی این نابغه کوچک را از طریق اینترنت پیدا کردند و از او خواستند تا به کشور چین بیاید و در برنامه پربیننده «اعجوبه های دنیا» شرکت کند.در چند ماه اخیر آرات دو بار به کشور چین دعوت شد و در برنامه تلویزیون چین غوغا به پا کرد و لقب «پسر شگفت انگیز» را از آن خود کرد. او هفته آینده، سفر دیگری به این کشور دارد تا در یکی دیگر از مسابقات بین المللی شرکت کند.
این شهرت جهانی از جایی شروع شد که پدر آرات به پیامی برخورد که در آن از کسی که مدیریت صفحه رسمی آرات را بر عهده دارد خواسته شده بود شماره تماسی برای ارتباط با آرات ارائه کند: «صفحه آرات توسط خود من اداره می شود. یک روز پیامی دیدم که در آن نوشته شده بود شماره تماسی برای شان بگذارم.
شماره تلفنم را برای شان ارسال کردم و چند روز بعد فردی با تلفن همراهم تماس گرفت. انگلیسی صحبت می کرد و من متوجه نمی شدم چه می گوید، فقط توانستم دست و پا شکسته به او بگویم که ایرانی هستم و نمی فهمم چه می گوید. چند روز بعد دوباره از همان شماره تماسی داشتم اما این بار فرد پشت خط به فارسی حرف می زد. او گفت که مترجم است و از یک برنامه پربیننده در کشور چین تماس می گیرد.»
او به آقای حسینی گفت که این برنامه تلویزیونی مدتی است که به دنبال آرات است: «اول از همه از من پرسید که آیا مایل هستید همراه با آرات در این مسابقه شرکت کنید. من هم گفتم که از پس هزینه های سفر به چین بر نمی آیم. او اطمینان داد که دعوت کننده ها، هزینه های ویزا و پرواز و سفر به چین را پرداخت می کنند.»
«سوپرمن» کوچک در شهر «پکن»
آرات و پدرش نخستین بار در شهریور ماه به چین رفتند و در شهر پکن، مسئولان و مدیران برنامه ساز را ملاقات کردند. آقای حسینی می گوید 15 روز در پکن اقامت داشته اند: «چند روز اول فقط با فضای برنامه آشنا شدیم. آرات تاکنون فقط مقابل من و دوربین حرکت هایش را اجرا کرده بود و ما زمان می خواستیم تا آرات را با موقعیت برنامه هماهنگ کنیم.
احتمال می دادم که آرات با دیدن رنگ و لعاب برنامه هیجان زده شود و نتواند به خوبی حرکاتش را اجرا کند، به همین خاطر آرات را به محله های گوناگون بردیم و مقابل چشم مردم از او خواستیم که حرکت بزند.آرات در مدت کوتاهی کاملا اجتماعی شد و با مردم به خوبی ارتباط گرفت. برای آنها دست تکان می داد و می خندید. بعد از هشت روز در اولین برنامه حاضر شدیم. در این برنامه افراد مختلفی از سراسر جهان شرکت کرده بودند، از هر قشر و با هر سن و سالی.»
نام برنامه «اعجوبه های دنیا» بود و چندین کارشناس، شرکت کنندگان این برنامه را داوری می کردند: «کوچک ترین شرکت کننده این برنامه، آرات بود. عده زیادی در این برنامه شرکت داشتند. خوب به یاد دارم یک چوپان به برنامه دعوت شده بود که قدرت دیدش به 10 کیلومتر می رسید یا مردی به عنوان مهمان در این برنامه حضور داشت که مقابل چشم همه، 20 دقیقه زیر آب ماند.»
کارشناسان با توجه به تواناهایی که آرات دارد، مرحله هایی را ترتیب داده بودند و از پدر آرات خواستند تا به فرزندش توضیح دهد که چگونه باید این مراحل را طی کند. قبل از اجرای آرات، مجری برنامه خاطر نشان کرده بود که اگر این پسر سه ساله بتواند از پس این اجراها بر بیاید یک نابغه شناخته می شود: «مراحل مختلفی داشت،
آرات باید در این مسابقه هم صخره نوردی می کرد و هم از .یله های آهنی آویزان می شد و به راهش ادامه می داد. نردبانی هم طراحی کرده بودند که هم عمودی بود و هم افقی. آرات باید این مراحل را طی می کرد.»
روی تی شرت آبی رنگی که آرات پوشیده بود، علامت «سوپرمن» چاپ شده بود. او همراه با پدرش وارد استودیو شد و در مقابل چشم صدها نفر به راحتی از پس مراحلی که برایش طراحی کرده بودند برآمد: «پنج مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشت. این پنج مرحله بدون حتی یک دقیقه وقفه جلو رفت، داورها همه شگفت زده شده
بودند و آرات را تشویق می کردند. در همین برنامه بود که آرات از طرف تماشاگران و کارشناسان لقب بچه شگفت انگیز را گرفت.»او ادامه می دهد: «من و آرات که تنها به این مسابقه رفته بودیم، پس از این مسابقه به چندین اجرای دیگر دعوت شدیم. گروه برنامه ساز از ما خواستند در صورت تمایل به محله های متفاوتی در پکن سر بزنیم
و در کنار کودکانی هم سن و سال پسرم، برنامه اجرا کند. ما هم قبول کردیم و به محله های مختلف پکن و مخصوصا محله های فقیرنشین سر زدیم.»
آرات قبل و بعد از اجرای مسابقه در برخی از محله های پکن حضور پیدا کرد و با همان لحن کودکانه خود با هم سن و سال هایش صحبت کرد و از خودش و تمرین هایش گفت: «مسئولان این برنامه آرات را به جاهای دیدنی شهر پکن بردند و از او عکس گرفتند. خبرنگاران هم با پسرم مصاحبه کردند. اخبار مربوط به توانایی های آرات بارها از تلویزیون های محلی و بین المللی چین پخش شد.»
آرات بعد از گذشت 15 روز راهی کشورش ایران شد: «مدیران برنامه یک هدیه نقدی برای او در نظر گرفته بودند. این هدیه تقریبا سه میلیون تومان بود.»
شهر «شانگهای» و 9 میلیون جایزه
آنها چند ماه بعد برای بار دوم توسط برنامه سازان چینی به این کشور دعوت شدند: «یک ماه بعد از اولین مسابقه، مدیران برنامه دوباره با ما تماس گرفتند و دعوت کردند تا در یک مسابقه دیگر شرکت کنیم. روز تولد آرات یعنی هشتم مهر ماه، به همراه پسرم به چین سفر کردیم اما این بار مقصد ما شهر شانگهای بود. شانگهای شهری شلوغ بود،
چیزی شبیه به تهران خودمان و البته شاید شلوغ تر. در این مسابقه، طراحان مراحلی دیگر ترتیب داده بودند. جالب ترین نکته طراحی آنها این بود که مراحلی که برای این مسابقه در نظر گرفته بودند دقیقا شبیه خانه خودمان بود. آنها با دیدن کلیپ های آرات محیطی درست کرده بودند که شبیه به محلی باشد که آرات در آنجا تمرین می کند.»
آرات با لباس زرد رنگی وارد استودیو شد و با تماشاگران نشسته در استودیو احوالپرسی کرد و در کنار مجری نشست: «چند دقیقه ای از حضور آرات در برنامه نگذشته بود که پسرم از روی کاناپه بلند شد و بدون هیچ استرسی شروع کرد به شنا رفتن. بعد هم شنا ترا با یک دست جلو برد و باعث شد همه تماشاگران به افتخارش بلند شوند و شروع کنند به تشویق این پسر سه ساله.»
در این برنامه، گذر از 10 مرحله برای آرات در نظر گرفته شده بود: «آرات باز هم از پس مراحل تعیین شده به 9راحتی بر آمد. در این برنامه بود که خیلی ها به من گفتند او به زودی یک نابغه در حیطه ورزشی خواهد شد و زیاد طول نمی کشد که کشورهای مختلف به او پیشنهاد بازی در تیم های قدرتمند ژیمناستیک جهان را خواهند داد.»
حالا دیگر آرات در میان چینی ها خیلی محبوب شده بود، آنقدر که ایرانی های مقیم کشور چین بیش از 100 فیلم برای پدر او ارسال کردند: «به ایران آمدیم و من شروع کردم به بررسی پیام های صفحه آرات و متوجه شدم صدها فیلم برای صفحه آرات ارسال شده است. خیلی از آنها نظر مردم چین درباره آرات بود و عکس العمل های شان.
برای مثال یک خانم ایرانی مقیم چین برایم فیلمی ارسال کرده بود که در این فیلم راننده تاکسی زمانی که می فهمد این خانم ایرانی هستند می گوید که شما هموطن آلاتا هستید. ما آلاتا را خیلی دوست داریم.»
چینی ها نمی توانند نام آرات را به خوبی تلفظ کنند به همین خاطر به آرات می گویند آلاتا. حسینی ادامه می دهد: «فیلم هایی که مسئولان این برنامه از آرات در اینترنت منتشر کرده بودند در طول دو ساعت بیش از 500 هزار کامنت گرفت. خودشان می گفتند که رکورد بازدید اینترنتی در برنامه های چینی به دست آرات شکسته شده است.»
آقای حسینی می گوید هیچ وقت به خاطر برنده شدن یا دریافت جایزه در این مسابقه شرکت نکرده است: «من اگر توانایی پرداخت هزینه های سفر به چین را داشتم حتی اجازه نمی دادم آنها بخواهند هزینه ویزا و سفرم را فراهم کنند اما مجبور بودم. هدف از شرکت در این مسابقه فقط نشان دادن و به تصویر کشیدن توانایی های پسرم بود.
من دوست دارم کارهای شگفت انگیز آرات جهانی شود و کل جهان او را بشناسند و هیچ وقت به خاطر جایزه و … در این برنامه ها شرکت نکردم اما بعد از این برنامه، مسئولان برنامه خودشان 9 میلیون تومان به آرات هدیه دادند.»
سومین مسابقه در چین
آرات راه دور و درازی در پیش دارد. سفرهای او به کشورهای مختلف جهان ادامه دارد. هفته اول آذر ماه، آرات برای سومین بار به چین دعوت شد.این بار، برنامه سازان دوباره از پدر این نابغه کوچک خواسته اند چمدان خودش و پسرش را ببندد و راهی پکن شود: «گفتند که آرات به شدت در میان چینی ها محبوب شده است و آنها دوست دارند
دوباره آرات را در برنامه دیگری ببینند. هر چند ما تازه مهر ماه از چین برگشته بودیم اما باید هفته آخر آذر ماه باز هم راهی کشور چین شویم. این بار دوباره به شهر پکن می رویم و در برنامه دیگری حضور پیدا می کنیم.»
آرات حسینی کلی عکس و فیلم در کنار دیوار چین دارد. این پسر سه ساله با شیرین زبانی می گوید چینی ها را دوست دارد چون او را دوست دارند و تلاش خواهد کرد تا بهترین حرکت ها را مقابل تماشاگران چینی اجرا کند
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: آرات کودک شگفت انگیز و نابغه ایرانی در جهان
گفتگوی خواندنی با الهام حمیدی بازیگر سینما و تلویزیون
مجموعه : اخبار سینما
گفتگوی خواندنی با الهام حمیدی بازیگر سینما و تلویزیون
الهام حمیدی را همیشه در نقش های مثبت و در چهره بانوهای مهربان دیده ایم.با این بازیگر پرکار سینما و تلویزیون ایران مصاحبه جالبی انجام داده ایم. نام الهام حمیدی پیش و بیش از هر چیز یادآور معصوم ترین چهره هایی است که در سینما و تلویزیون دیده ایم. دخترک ساده «خیلی دور، خیلی نزدیک» پس از دیده شدن در آن فیلم تحسین شده سیدرضا میرکریمی،
راه خود را ادامه داد و در هر دو عرصه نقش هایی به یادماندنی ایفا کرد؛ هرچند خودش معتقد است همه کارهایش در سینما و تلویزیون تجربه های متفاوتی بوده اند.حمیدی که به تازگی از چهره های فعال در فضای مجازی است، در یکی دو سال اخیر گزیده کارتر از همیشه شده و اگر سری به اینترنت بزنید، می بینید که از بیکارشدن همکاران بازیگرش اظهار نگرانی هم کرده است.
در دورانی که او بیشتر سرگرم فضای مجازی و کارهای خیر است، در یک شب سرد پاییزی میزبانش شدیم تا ببینیم این روزها را چطور می گذراند و برنامه اش برای آینده چیست.
در همین آغاز می خواستیم بدانیم شما چطور شد که وارد فضای بازیگری شدید؟
من ورودم به عرصه بازیگری صرفا به خاطر علاقه بود. در رشته حسابداری درس خواندم اما به بازیگری بیشتر علاقه داشتم و همین دلیلی شد تا از طریق کلاس های آزاد بازیگری وارد شوم. از کلاس اول دبستان تئاتر کار می کردم و اولین جایزه ام را در هفت سالگی در سطح منطقه گرفتم. من در نوجوانی و جوانی مخاطب جدی فیلم و سینما بودم
و فیلم های هندی را می دیدم. تمام بازگیرانش را به اسم می شناختم و سینمای بالیوود را دنبال می کردم. کلاس آزاد بازیگری رفتم که بیشتر استادانش تئاتری بودند و نخستین کاری که انجام دادم، سریال «معجزه ازدواج» به کارگردانی آقای علیرضا خمسه برای نوروز بود.
شما از سینما وارد تلویزیون شدید یا برعکس؟
سه چهار سال بود کار می کردم اما شناخته شده نبودم و همچنان تجربه می کردم.در چند کار سینمایی نقش کوتاه بازی کرده بودم از جمله «تیک» برای آقای اسماعیل فلاح پور که در آن با ابوالفضل پورعرب همبازی بودم. کاری که با آن شناخته شدم، سریال «مسافری از هند» بود و بعد از آن نوبت به «خیلی دور، خیلی نزدیک» رسید.
فیلم آقای میرکریمی یک نقطه شروع خوب بود برای شما که در جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما دیده و تحسین شد. این تجربه چطور اتفاق افتاد و بعد از آن چه شد؟
یادم هست آقای میرکریمی آگهی کرده بود در روزنامه برای پیداکردن کسی که پرستاری بداند یا دانشجوی پزشکی باشد و مسلط به گویش مشهدی. با اینکه قبلا در سینما و تلویزیون بازی کرده بودم، رفتم و تست دادم. البته نظر ایشان بیشتر این بود که نمی خواستند بازیگر آن نقش چهره باشد و دنبال یک بازیگر بومی می گشتند.
فیلم دو شخصیت اصلی و تاثیرگذار داشت؛ دکتر جوان خراسانی و پزشکی که آقای مسعود رایگان نقش آن را بازی کرد. قهرمان داستان با ماجراهایی برخورد می کرد که کم کم به خودشناسی و خداشناسی می رسید و دختر جوان حکم یک فرشته را برای دکتر داشت. خود آقای میرکریمی تحلیلش این بود که خدا فرشته ای سر راهش قرار می دهد تا به یکسری چیزها برسد.
درباره این موضوع با کارگردان بحث می کردید؟
بله. من رفتم وتست دادم و خودم خیلی امید نداشتم. آن موقع «مسافری از هند» پخش شده بود و همه من را به نام «پروانا» می شناختند. هر جا می رفتم، پروانه پروانه از دهان مردم نمی افتاد. روی این حساب با ناامیدی تمام تست دادم و همان جا دیدم آقای میرکریمی گویش برایش خیلی مهم است.
مگر شما به گویش مشهدی مسلط هستید؟
نه. من متولد تهرانم و هدفم این بود که فقط من را هم ببینند. دیدند و گفتند برای نقش دختر «خیلی زود، خیلی نزدیک» خیلی شیک هستم! درواقع ایشان یک دختر خیلی روستایی می خواست و من هم چون نمی دانستم داستان چیست تیپ زده و رفته بودم. در دفتر باز بود و گروه گروه دخترها می آمدند برای تست.
خلاصه گذشت و چند وقت بعد، یکی دو هفته بعد شاید مدیر تولید پروژه زنگ زد و گفت که آقای میرکریمی خواسته من بروم دفتر با هم حرف بزنیم. خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم. وقتی رفتم، گفتند باید تست بزنیم روی صورت ببینیم گریم جواب می دهد برای بومی و رسوتایی بودن یا نه.
بعد آقای میرکریمی به من گفت «ببینم می توانی کاری بکنی نقش پروانه از ذهن مردم پاک شود؟» می گفت «فیلم من دو تا نقش بیشتر ندارد و نمی خواهم وقتی مردم می روند سینما، یاد شخصیت پروانه بیفتند. اگر می توانی این قول را به من بدهی، قرارداد ببندیم؟ گویش را هم باید هر روز کار کنی.»
به هر حال، من با ترس و دلهره خیلی زیاد قرارداد بستم و با خودم می گفتم خدایا! کمک کن این اتفاق رقم بخورد و واقعا هم همین طور شد. خیلی از کسانی که فیلم را دیدند در همان اکران جشنواره، فکر کرده بودند من بازیگر بومی ام. بعد از اینکه قرارداد بستم، خواب و خوراک نداشتم؛ شبانه روز زندگی می کردم با نقش و در خواب با لهجه خراسانی حرف می زدم.
از من ته لهجه خواسته بودند نه لهجه غلیظ. به هر حال، دختر تحصیلکرده بود، درس خوانده، دکتر شده و برگشته بود روستای خودش و به همین دلیل می بایست گویش او با پیزن و پیرمرد روستایی فرق می کرد فقط یک ته لهجه می خواست که بدانیم برای آنجاست. می دانید که لهجه کامل داشته خیلی راحت تر است تا ته لهجه.
پس نخستین تجربه جدی سینمایی شما یک چالش اساسی بود.
برای من یک دانشگاه بود. معمولا کسانی که با اصغر فرهادی همکاری می کنند هم همین حرف را می زنند. برای من کلاس درس بود. ضمن اینکه بعد از «خیلی دور، خیلی نزدیک» رفتم سر پروژه «زیر تیغ» و در آن هفت ماه در خدمت آقای محمدرضا هنرمند بودم. فکرش را بکنید که می بایسته جلوی خانم فاطمه معتمد آریا و آقای
پرویز پرستویی بازی می کردم. من اگر ضعیف ظاهر می شدم کاملا دیده می شد و توی ذوق می زد. برای من یک چالش بود و تلاش می کردم کم نیاورم. نقش من در آن سریال حسی بود و می خواستم قابل باور بشود و تصنعی نباشد. با اینکه من تحصیلات دانشگاهی در بازیگر ندارم، احساس کردم همه اینها برایم کلاس درس است و فقط به من مدرک ندادند! خیلی چیزها در همین دو کار خاص یاد گرفتم.
«مسافری از هند» در تلویزیون و «خیلی دور، خیلی نزدیک» در سنیما بسیار موفق بودند بعدش چه اتفاقی افتاد؟ انبوه نقش های مشابه بود و شما قبول نمی کردید یا چه؟
من در سینما برای نقش نسرین تحسین شدم؛ نامزدی جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما. با اینکه خیلی ها معتقد بودند نقش شایسته دریافت جایزه است اما چون فیلم چند سیمرغ گرفت از جمله در بخش بهترین بازیگر مرد برای آقای رایگان، نقش زن مکمل را به من ندادند. خیلی ناراحت شده بودم و برایم مهم بود در نخستین کار جدی کارنامه ام در سینما جایزه بگیرم. البته سال بعد تندیس خانه سینما را گرفتم.
بعد از آن من کمی وسواس پیدا کردم در انتخاب نقش واقعا زحمت کشیدم و بعد از چند سال جایزه گرفتم. البته الان داریم کسانی که با اولین نقش خودشان در سینما سیمرغ می گیرند! نمی خواستم زحمت هایم با یک انتخاب اشتباه زیر سوال برود و دوباره برگردم سر خانه اول. به همین دلیل یک سال کار نکردم و صبر کردم. پیشنهاد بود اما معمولی. مثل الان نبود که می بینی کسی سیمرغ می گیرد و فردا تمام سینما از آن خانم یا آقا پر می شود.
بعد از جایزه کم کارتر هم شدم. سیمرغی را هم که چند سال پیش گرفتم برای «گهواره ای برای مادر»، به من وفا نکرد. یادم هست آن موقع «میم مثل مادر» و جالب اینکه بازیگر اصلی آن فیلم گزینه بازی در «زیر تیغ» بود. در نهایت برعکس شد؛ من رفتم سر سریال آقای هنرمند و ایشان هم فیلم مرحوم رسول ملاقلی پور را بازی کرد.
برای شما تلویزیون و سینما فرق نمی کرد؟
نه خیلی. مقداری این حس را داشتم حالا که جایزه از سینماگرفته ام، صبر کنم برای یک کار سینمایی دیگر ولی چون مدت کارنکردنم طولانی شد، ترچیح دادم در تلویزیون کار کنم. فیلمنامه «زیر تیغ» را خواندم، بازیگران را دیدم و البته خود آقای هنرمند هم بود. احساس کردم این خودش دست کمی از یک فیلم سینمایی خوب ندارد.
به ویژه اینکه استاد پرستویی و بانو معتمدآریا برای من اسطوره های بازیگری بودند و هر کسی می پرسید بازیگر مورد علاقه ام کیست، این دو نفر را می گفتم.برایم جذاب بود که بتوانم نقش دخترشان را هفت ماه در یک سریال بازی کنم. آن هم واقعا خیلی کار خوبی بود. هر قسمتش مثل یک فیلم سینمایی بود. برای «زیر تیغ» به عنوان بهترین بازیگر درام تلویزیون تندیس حافظ گرفتم.
شاید مشکل برخی با کارنامه شما، وجود تعداد زیاد نقش های مثبت زنان و دختران معصوم و نبودن یک نقش حتی کمی خاکستری باشد، چه برسد به منفی!نقش خاکستری بازی کرده ام ولی راستش بیننده این نقش ها را پس می زند و از من نمی پذیرد.
پیشنهاد نمی شود یا خودتان رد می کنید؟
پیشنهاد که می شود.در «اخلاقتو خوب کن» آن نقش به نظرم خاکستری بود. تا یک مرحله ای شما تصور می کردید زن بدکاره است اما کیف زن و دزد بود. فهمیدیم که بدذات نیست و به خاطر گذران زندگی دست به چنین کارهایی می زند. بعد از آن کار تقریبا همه خرده می گرفتند که این نقش به من نمی آید
و در شان من نیست. ناخودآگاه مردم جوری هستند که وقتی تو در قالبی جا می افتی، همیشه همان را می خواهند. کارگردان ها هم همین طور. نقشی بوده که فیلمنامه را داده اند خوانده ام، بعد گفته ام فلان نقش را می خواهم. پاسخ شنیده ام که شبکه گفته فلانی نباید این نقش را بازی کند.
چون حالا نقش زن شهید و همسر پیامبر بازی کرده ام، برای آنها مشکل ساز می شود. می دانید! یعنی یکسری مانع ها هم وجود دارد. حتی کارگردان هم اگر بخواهد، کسانی هستند که اجازه نمی دهند.
چند وقت پیش، پیشنهادی داشتم؛ یک کار مناسبتی تلویزیون برای رمضان که کمی خاکستری متمایل به منفی بود، باور می کنید که نگذاشتند من بازی کنم؟ من اگر بخواهم برای همیشه قدیس بمانم، باید آنقدر منتظر باشم تا کارهای فاخر در همین سطح ساخته شود. ولی کسی هوای من را ندارد.
فقط می گویند فلان نقش ها را نباید بازی کنی. پس چه کنم؟ من شغلی بازیگری است. با اینکه مدت هاست کم کارم اما وقتی نقش های تکراری را می خوانم و می بینم همان است، می گویم نه، نمی خواهم. دگر الان خودم هم خسته شدم از نقش های تکراری و غم آلود. همین امسال یک سریال کار کردم که هنوز پخش نشده
و تمام آن برای من بار منفی داشت از لحاظ روحی و روانی خیلی اذیتم کرد و با اینکه چند ماه است تمام شده، آثارش هنوز هست. قصد دارم از این پس تا آنجا که بتوانم صبر کنم.
به گذشته برگردیم. بعد از «زیر تیغ» که از سریال های موفق تلویزیون بود، سراغ چه کاری رفتید؟
بعد از آن چند کار سینمایی کردم و می خواستم ساختارشکنی کنم و از قالب همیشگی ام بیرون بیایم. براییک نقش طنز رفتم سراغ «دلداده» که بسیار موفق بود و «سه درجه تب». می خواستم از آن حالت دختر مثبت دربیایم که تا حدودی شد. روی هم رفته دوباره در تلویزیون کارهایی کردم که «زیر تیغ» را زیر سوال نبرد.
مثل «یوسف پیامبر» که با زنده یاد فرج الله سلحشور همکاری کردید.
بله. نقش زن پیامبر بود. من کلا داستان حضرت یوسف را دوست داشتم. وقتی گفتند قرار است نقش همسر یوسف را ایفاکنم، تعجب کردم و پرسیدم مگر ایشان ازدواج کرده بود؟ نمی دانستم واقعا. خود آقای سلحشور نقش همسر حاکم مصر را هم پیشنهاد کرد؛ نقشی که در نهایت به لیلا بلوکات رسید اما رساتش من خودم زیاد خوشم نیامد. حس کردم نقش زن یوسف فراز و رود دارد و برای خود من جذاب تر بود و البته برای هر بازیگری که فیلمنامه را می خواند.
فضای کار کاملا متفاوت و جذاب بود. لباس، گریم، داستان عشقی قرآنی که همه ما دوست داشتیم ببینیم چه می شود. همیشه فکر می کردم داستان حضرت یوسف فقط عشق یوسف و زلیخا بوده و برای خود من هم تماشای آن جذاب بود. سریال «شهریار» را هم با کمال تبریزی کار کردم.
نکته اینجاست که شما تقریبا در بسیاری از پروژه های مهم و الف ویژه تلویزیون حضور داشتید.
همین را می خواهم بگویم که حتی در نقش های تلویزیونی هم کار سخیف نکردم. یعنی تمام کارهای الف ویژه را اگر ببینید، شاید یکی دوتا را من بازی نکردم. آن موقع «شوق پرواز» الف ویژه بود و نخستین گزینه ای که انتخاب شد، من بودم. همسر شهید بابایی گفته بودند باید نقش من را ایشان بازی کنند. خودشان، من و آقایی شهاب حسینی را انتخاب کرده بودند.
البته نقش شما در «شوق پرواز» یک تفاوت اساسی با دیگر نقش هایتان دارد و آن اینکه شخصیت اصلی آن نقش در آن زمان زنده بود.
بله. وقتی شما بخواهید نقش آدمی را بازی کنید که زنده است و کار را می بیند، کافی است کمی کوتاهی کنید و چیزی نشود که او دوست دارد، همین برای من استرس فراوان داشت. سوال هایم را از خود ایشان می پرسیدم. می گفتم. مثلا این صحنه خواستگاری را می شود توضیح بدهید چه شد. می نشست و با گریه تعریف می کرد.
حسابی با هم صمیمی شده بودیم. به همین دلیل آن نقش به شدت روی من تاثیر گذاشت و پس از «شوق پرواز» مریض شدم. صحنه هایی را بازی می کردم که گریه و بغض بود و هفت ماه شهرستان های مختلف بودیم. اصفهان، دزفول، قزوین. مدت های طولانی دور از خانواده و خیلی سخت بود.
نقش های مثبت پرچالش و متفاوت!
نقش های مریم «زیر تیغ» و خانم حکمت «شوق پرواز» هر دو مثبت هستند. ملودرام و بار غمناک اما هیچ ربطی به هم ندارند. یا حتی نسرین «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم مثبت بود اما ربطی به دیگر نقش هایم ندارد. مهم این است که تو بتوانی نقش را قابل باور بازی کنی. اصلا نمی پذیریم که در نقش های مثبت کلیشه شده ام. نقش هایم اساس ارتباطی به هم ندارند و کاملا متفاوت هستند.
نقش هایی را که به من سپرده شده، جوری بازی کرده ام که یکی از سرداران روز تشییع پیکر خانم حکمت به من گفت شما ایشان را اسطوره کردید. زمان پخش «شوق پرواز» پیامک هایی داشتم از دخترها و پسرهای جوان با تیپ های امروزی که نوشته بودند «ما عاشق شهید بابایی و زنش شده ایم. فکر نمی کردیم سریال اینقدر روی ما تاثیر بگذارد.» برای همه شان خانواده شهید یک معنی دیگر داشت و خودم هم باور نمی کردم سریال اینقدر بیننده داشته باشد.
داستان زندگی شهید بابایی و زنده یاد خانم حکمت هم البته بسیار متفاوت و شبیه یک رمان عاشقانه بود؛ یک دختردایی و پسرعمه که از بچگی عاشق هم می شوند، با وجود مخالفت ها ازدواج می کنند و بعد ناگهان زن در 28 سالگی با سه بچه قد و نیم قد بیوه می شود. خود شهید بابایی، مدل شهید شدن
و درس خواندن و آمریکا رفتنش متفاوت بود. به خاطر همین وقتی من خودم فیلمنامه را خواندم، نظرم عوض شد و اصلا مشتاق شدم بازی کنم. معتقدم مهم این است آدم تواند نقش مثبت و کلیشه ای را جوری دربیاورد که کسی نتواند با نقش های قبلی مقایسه کند.
و حالا خوب یا بد، معمولا شما گزینه نخست بازی در چنین نقش هایی هستید.
بله. البته من زمانی که نیاز داشتم کسی بلندم کند، این اتفاق نیفتاد. اگر کاری کرده و دیده شده ام بدون هیچگونه پارتی بازی و حمایت بوده است. من عضو هیچ گروه و دسته و باندی نیستم و شاید اگر این روابط و پشت پرده های امروزی آن زمان وجود داشت، شاید من الان در این شرایط نبودم. به همین افتخار می کنم که با تلاش و کار خودم شدم
«الهام حمیدی». وقتی در بخش بین الملل فیلم فجر برای «گهواره ای برای مادر» سیمرغ بلورین گرفته اند. من در بخش ملی هم نامزد بودم و جایزه نگرفتم.
«شهریار» و «مختارنامه» را هم کار کردید که از کارهای ماندگار تلویزیون است.
داستان «شهریار» جالب بود. روزی که رفتم با آقای کمال تبریزی حرف زدم، به من گفت این کار مردانه است. یعنی زنان نقش های کوتاهی دارند. نقش است به نام لاله که با وجود کم بودن حجم، بسیار مهم و تاثیرگذار است. وقتی رفتیم در دل کار، اینقدر که شخصیت دوست داشتنی و قنشگ بود، آقای تبریزی اضافه کرد
به صحنه های لاله که حتی عشق اصلی شهریار یعنی ثریا هم دیده نشد. نقش خیلی شیرین درآمده بود. به دلیل اینکه خود آقای تبریزی هم حس کرد جا دارد کمی پرورش بدهد شخصیت لاله را، نقش پررنگ تر شد. یک دختر فوق العاده ساده، سادگی نزدیک به شیرینی که خیلی عاشق است. عشق یک طرفه به شهریار.
آقای تبریزی همان موقع گفت «اگر می شود نقش زن شهریار را هم خودت بازی کن. گریمت را تغییر می دهیم.» من البته رفته بودم سر پروژه «زیر تیغ» و صبا کمالی آن را بازی کرد. اگر دقت کنید من فقط در فلاش بک ها از چشم شهریار دیده می شوم.
نکته مهم این است که شما همیشه گزینه کارگردان ها و پروژه های مهم بوده اید.
«مختارنامه» برایم از این نظر جالب شد که شیرین تنها زن ایرانی آن سریال بود. با گریمی کاملا متفاوت که زن کیان، دست راست مختار و یک ایرانی دلیر بود. نوع شهیدشدن او و فرزندش برای خود من جذاب بود و می دانستم کاملا تاثیرگذار خواهدبود. «مختارنامه» هم سریالی مردانه بود و تجربه کارکردن با آقای داود میرباقری را هم گرانبها و بی نظیر می دانم.
اصلا به قدری زیبا دیالوگ می نوشت که حد ندارد. ما چیزی به نام دیالوگ و فیلمنامه نداشتیم و صبح به صبح که سر صحنه می رفتیم، برگه ها را به ما می دادند تا دیالوگ ها را حفظ کنیم. با اینکه کار تاریخی بود و متن ها فوق العاده ثقیل و سنگین مثل شعر وزن داشت، همان موقع می نوشت و برای من عجیب بود که چطور حضور ذهن دارد
و این دیالوگ های زیبا را می نویسد. من خودم دوست دارم در کارهای طنز ایشان بازی کنم. وقتی یکی دو تا کار انجام دادند در شبکه نمایش خانگی، خیلی دوست داشتم که قسمت نشد.
با محمدرضا ورزی هم در سریال «تبریز در مه» همکاری کردید.
نقش خودم را خیلی دوست داشتم. طاووس یکی از سوگلی های فتحعلی شاه بود که خیلی دوستش داشت و تخت طاووس را هم برای او ساخته بود. از آنجا که از همکاری با آقای ورزی و علی لدنی، کارگردان و تهیه کننده سریال، خاطره خوش ندارم، ترجیح می دهم درباره آن صحبت نکنم.
«همه چیز آنجاست» با اینکه در کارنامه شما کاری ویژه نیست اما در نوع خودش بسیار پربیننده و محبوب بود.
در دورانی که خیلی ها بیکار بودند، ار خوب ساخته نمی شد و من کارها را رد می کردم، نوبت رسید به «همه چیز آنجاست». راستش داستان من را جذب کرد. به مشکلات مردم عادی پرداخته بود که همه ما با آنها دست و پنجه نرم می کنیم. مسائل مالی، مشکلات زوج های جوان، دختران جوان که با مدیران میانسال شرکت ها طرح دوستی می ریزند، مسائلی را عنوان می کرد که وقتی می خواندم، با خودم می گفتم اجازه می دهند اینها مطرح می شود؟
برای کار در آثار آقای شهرام شاه حسینی چند بار پیشنهاد داشتم که قسمت نشده بود. تعریف شنیده بودم که خوش ذوق است و اخلاق خیلی خوبی دارد و همچنین آقای داود هاشمی که جزو تهیه کننده های درجه یک است. من هشت ماه کار کردم و چک هایم یک روز عقب نیفتاد. این جزو اتفاق های خیلی نادر است که تهیه کننده اینقدر خوش حساب باشد.
ناراضی نیستم از اینکه سریال را کار کردم. سریال شاید آنقدر فاخر نبود اما در دوره خودش، بازار سریال های ماهواره ای را کساد کرد. برای من نقطه عطف و خوشحال کننده بود.
نقش شما در این سریال خیلی خیلی مثبت بود؛ زنی که با همه چیز کنار می آید!
اوایل با مادرشوهرش مشکل داشت و از زمانی که رفت پیش پدربزرگ، زندگی شیرین تر شد. آن اوایل که مثلا با خانم مهین ترابی دعوا کردم و از خانه آنها بیرون رفتم، مردم که من را می دیدند، سرزنش می کردند که چرا چنین کرده ام. می گفتند حیف شما نیست دختر به این خانمی! من هم می گفتم شما صبر کنید درست می شود. نمی دانم چرا همه از من توقع دارند قدیس باشم!
چند کار مشترک با شهاب حسینی داشتید از جمله «محیا».
آن سال واقعا به من کم لطفی شد. هر کس آن فیلم را می دید، می گفت حتما نامزد می شوم. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم. ولی آن سال فکر کنید حتی نامزد هم نشدم و با خودم گفتم یعنی حتی لایق اینکه در میان نامزدها باشم هم نبودم.
کارکردن در فضای غسالخانه و بهشت زهرا بسیار سخت بود. حتی پس از پایان کار تا یک ماه نمی توانستم لب به غذا بزنم؛ آنقدر که چیزهای عجیب و غریب دیدم. متاسفانه در حرفه ما، بخت و اقبال خیلی می تواند موثر باشد و آن سال با وجود بازی در «محیا» بخت یار من نشد.
از سرنوشت «سرزمین کهن» چه خبر؟
من فقط در شش قسمت اول هستم، تبعید می شوم و بعد فقط در فصل سوم در فلاش بک حضور دارم. نقش پیری من را هم خانم گلچهره سجادیه بازی کرده است. «سرزمین کهن» هم جزو سریال های فاخر است و وقتی پخش شود، متوجه ارزش های آن می شوید.
چرا چهره هایی که در تلویزیون و سینما آزمایش خود را پس داده اند، مدتی است کم کار شده اند؟
معتقدم شرایط کنونی سینما و اخیرا هم تلویزیون خوب است اما نه برای همه. از بس که گفتند چرا نیستی! البته حالا متوجه شده ام که نباید هر نقشی را بازی کنم حتی اگر برای همیشه نباشم. ببینید وقتی می نشینیم و حرف می زنیم، می گوییم کار خوب نیست در حالی که اتفاقا هست. کار خوب زیاد است. منتها به ما نمی رسد. مثل وام که عده ای در گذشته میلیاردی می گرفتند و پس نمی دادند و به آنها که نیاز دارند، چیزی نمی رسید.
من معتقدم در سینما صددرصد مافیا هست. فیلم های سینمایی زیادی با حمایت بخش خصوصی ساخته می شود اما متاسفانه در شرایط کنونی سینما مافیا و باندبازی حاکم شده است.
مافیای تولید داریم یا بازیگری؟
در خیلی جاها مافیا داریم از جمله سینما. الان من خیلی ها را می شناسم که مجانی بدون گرفتن پول می روند بازی می کنند؛ تنها برای اینکه دیده شوند و فراموش نشوند. گروهی هم هستند که پول می برند و بازی می کنند. اینها به راحتی ریشه دیگران را می زنند. بدترین دوره ای که من پس از 16 سال کار حرفه ای با آن رو به رو شدم، الان است.
خیلی حرف ها درباره یکی از بازیگران سینما زده می شود که من قبول ندارم. من با این آقا، «دنیا» را کار کردم، «سه درجه تب» و «تبریز در مه» را کار کردم و هیچ باندبازی ندیدم اما به جرات می توانم می گویم الان داریم و بدترش را هم داریم.
چرا در مقایسه با سایر همکاران تان چندان علاقه ای به حضور در محافل خبری ندارید؟
راستش را بخواهید زیاد اهل این چیزها نبودم و نیست. در این سال ها فقط یک بار به برنامه «دورهمی رفتم». آقای مهران مدیری پرسید ازدواج کرده ای؟ گفتم مجردم. آنقدر بی احترامی و بد و بیراه نثارم کردند که برایم غیرقابل باور بود. اصلا چه لزومی دارد من در یک رسانه عمومی از مسائل شخصی خودم حرف بزنم.؟ بعد هم در فضای مجازی اعلام کردم که دوست ندارم یکسری مسائل خصوصی را در تلویزیون اعلام کنم.
پوشش شما در آن برنامه هم مسئله ساز شد!
آن مانتو را از یک تولیدی تهیه کرده بودم نه به نیت پوشیدن در این برنامه. همه پرسیدند چقدر شاد است و قشنگ. دوستم آن لباس را برای من طراحی کرده بود، دوست داشتم از او تشکر کنم در فضای مجازی.
با اینکه گفته بودید خیلی پرهیز دارید از ورود به فضای مجازی اما حضورتان در این عرصه پررنگ است.
هنوز هم دوست ندارم و هنوز هم دلم تنگ می شود برای تلفن های سکه ای یا نامه دادن. من افسوس می خورم و می گویم کاش آن دوران بود که وقتی کسی دلش تنگ شد برای دیگری، راه بیفتد بروید، یک تلفن پیدا کند تا صدای طرف را بشنود. الان همه کارهایمان را از طریق تلگرام و اینستاگرام و فضای مجازی پیش می بریم؛ از تبریک و تسلیت گرفته تا همه چیز. یک شکلک می فرستیم و تمام.
در فضای مجازی، هر بازیگر و هر چهره ای طرفداران خودش را دارد که به اصطلاح می گویند تیفوسی ها یا هواداران. هرازچندگاهی که کامنت هایم را می خوانم کمترین بی احترامی و فحاشی وجود دارد. هواداران و دوستداران واقعی من خودشان جواب کسانی را که در فضای مجازی بی احترامی می کنند می دهند که این برایم جالب است ولی امیدوارم در صفحه هیچ یک از دوستان و همکارانم شاهد بی احترامی، تهمت و شایعه سازی نباشیم.
پس پیام های هوادارانتان را در اینستاگرام چه می کنید؟
بیشتر پیام ها را می خوانم اما واقعا فرصت نمی کنم پاسخ بدهم و خوشحال نیستم که اینطور است. با اینکه با پیشرفت فناوری، کار خیلی ها آسان تر شده ولی خیلی آدم ها را از هم دور کرده و مشکل و جدایی در خانواده ها انداخته است. عشق ها هم همه مجازی شده است. حضور در فضای مجازی لازمه شغل من است و به اجبار با آن کنار آمده ام.
شما سفیر مهربانی خیریه روشنای امید هستید که این خیریه منتسب به همسران مسئولان است. این مجموعه در چه زمینه هایی فعالیت می کند؟
بله. تقریبا از دو سال پیش با همکار دیگرم پوریا پورسرخ به عنوان سفیر مبارزه با دخانیات این خیریه همکاری داریم اما باید بگویم ما از ابتدا نمی دانستیم همسران مسئولان در راس هیئت مدیره این خیریه هستند و برایم جالب است که این خانم ها اینقدر مهربان و دلسوز عاشق امور خیر و پیگیر امور بچه ها و مشکلات هستند.
این خیریه بیشتر در مسیر خروجی بچه های بهزیستی تمرکز دارد؛ درست جایی که بچه های کار شکل می گیرند و در سنین حساس وارد جامعه می شوند بدون حامی، مکان و کار… من حتی خیلی از وزرا و حتی عناوین و موضوع شغلی آنها را هم نمی شناسم چه برسد به خانم های آنها اما الحق همچون فرشته برای این خیریه و بچه ها زحمت می شکند.
بین مدیران خیریه روشنای امید، خانم هایی هستند که با وجود سمت و شخصیت های بالای همسرانشان و خودشان، بی ریا و عاشقانه و دلسوزانه برای خیریه و بچه های خیریه مادری می کنند و این دلسوزی من را به این خیریه وابسته تر کرده است.
در دنیا چهره ها از اسپانسرها و از تبلیغات درآمد خوبی کسب می کنند. آیا شما هم برنامه ای برای فعالیت در این حوزه دارید؟
خوشحالم که فضای تبلیغات و چهره ها در کشور آزاد و باز شده است. امیدوارم که بتوانیم با انتخاب بهترین برندها و بهترین چهره ها به عرصه تبلیغات کشور کمک کنیم.دوست دارم اگر روزی معرف برندی شدم اولویت با تولید ملی باشد. هر چند که برند خارجی جذابیت های خاص خوش را دارد اما ترجیح می دهم با قراردادی کمتر معرف یک محصول ملی باشم.
طی یک سال گذشته پیشنهادها و درخواست های زیادی برای همکاری با برندهای مختلف داخلی و خارجی داشتم که بیشتر در حوزه آرایشی، فشن، آکسسواری و ساعت و برندهای لوازم خانگی بوده است. سعی می کنم با بهره گیری از مشاوران خبره بهترین را انتخاب کنم.
رابطه تان با اهل هنر، ورزش و سیاست چگونه است؟
بله. آشنایی و ارتیاطی با آقای دایی و همسر ایشان دارم و فکر می کنم همسر علی دایی همان طور که نام دایی بزرگ است، لیاقت این نام بزرگ را دارد و علاوه بر انجام امور خیر، بانویی بسیار مهربان و هنرمند است. در فعالیت های خیریه و ارتباط های دوستانه از طرق دیگر با چند چهره ورزشی و هنری ارتباط دارم. نیوشا ضیغمی، شیلا خداداد، مجید و نیکی مظفری، پوریا پورسرخ و بهنوش طباطبایی جزو دوستان خوبم در حوزه هنر هستند.
اهل سیاست نیستم اما چون سیاست و مسائل سیاسی بر اقتصاد و فرهنگ کشور و مردم تاثیرگذار است، برایم مهم است. در انتخابات همیشه شرکت کردم و در آخرین انتخابات گذشته هم سعی کردم تصمیمی بگیریم که به نفع مردم کشورم باشد و مسائل سیاسی را خیلی پیگیر نیستم و آنچه برایم مهم است اینکه کشورم در حوزه داخلی و خارجی سربلند و موفق باشد.
و اما پاسخ های کوتاه
• پرویز پرستویی: مشابه ندارد
• زیر تیغ: کلاس درس
• عشق: بدون آن زندگی ممکن نیست.
• سفر: عاشقشم
• احمدی نژاد: نظری ندارم
• ترامپ: غیرقابل پیش بینی
• آشپزی: لذت بخش
• فضای مجازی: فاصله و دوری
• خیریه: کمش خوبه و حس خوب
• شهید بابایی: اسطوره
• همسر شهید بابایی (مرحوم حکمت): مظهر عشق و فداکاری
• حرم امام رضا: خلوص و آرامش
• دکتر ظریف: مردی برای تمام فصول
• صالحی امیری وزیر ارشاد: ذکر خیز زیاد شنیده ام باید منتظر آینده ماند
• رضا عطاران: سوپراستار سینمای ایران
• نیکی کریمی: سوپراستارزن سینمای ایران
• تهیه کننده نمونه: داود هاشمی
• کارگردان مورد علاقه: اصغر فرهادی
• پوریا پورسرخ: معترض خوش قلب
• نقش مورد علاقه: همسر کوروش کبیر
• رژیم غذایی: خسته کننده
• تلفن: فقط تلفن سکه ای قدیما
الهام حمیدی را همیشه در نقش های مثبت و در چهره بانوهای مهربان دیده ایم.با این بازیگر پرکار سینما و تلویزیون ایران مصاحبه جالبی انجام داده ایم. نام الهام حمیدی پیش و بیش از هر چیز یادآور معصوم ترین چهره هایی است که در سینما و تلویزیون دیده ایم. دخترک ساده «خیلی دور، خیلی نزدیک» پس از دیده شدن در آن فیلم تحسین شده سیدرضا میرکریمی،
راه خود را ادامه داد و در هر دو عرصه نقش هایی به یادماندنی ایفا کرد؛ هرچند خودش معتقد است همه کارهایش در سینما و تلویزیون تجربه های متفاوتی بوده اند.حمیدی که به تازگی از چهره های فعال در فضای مجازی است، در یکی دو سال اخیر گزیده کارتر از همیشه شده و اگر سری به اینترنت بزنید، می بینید که از بیکارشدن همکاران بازیگرش اظهار نگرانی هم کرده است.
در دورانی که او بیشتر سرگرم فضای مجازی و کارهای خیر است، در یک شب سرد پاییزی میزبانش شدیم تا ببینیم این روزها را چطور می گذراند و برنامه اش برای آینده چیست.
در همین آغاز می خواستیم بدانیم شما چطور شد که وارد فضای بازیگری شدید؟
من ورودم به عرصه بازیگری صرفا به خاطر علاقه بود. در رشته حسابداری درس خواندم اما به بازیگری بیشتر علاقه داشتم و همین دلیلی شد تا از طریق کلاس های آزاد بازیگری وارد شوم. از کلاس اول دبستان تئاتر کار می کردم و اولین جایزه ام را در هفت سالگی در سطح منطقه گرفتم. من در نوجوانی و جوانی مخاطب جدی فیلم و سینما بودم
و فیلم های هندی را می دیدم. تمام بازگیرانش را به اسم می شناختم و سینمای بالیوود را دنبال می کردم. کلاس آزاد بازیگری رفتم که بیشتر استادانش تئاتری بودند و نخستین کاری که انجام دادم، سریال «معجزه ازدواج» به کارگردانی آقای علیرضا خمسه برای نوروز بود.
شما از سینما وارد تلویزیون شدید یا برعکس؟
سه چهار سال بود کار می کردم اما شناخته شده نبودم و همچنان تجربه می کردم.در چند کار سینمایی نقش کوتاه بازی کرده بودم از جمله «تیک» برای آقای اسماعیل فلاح پور که در آن با ابوالفضل پورعرب همبازی بودم. کاری که با آن شناخته شدم، سریال «مسافری از هند» بود و بعد از آن نوبت به «خیلی دور، خیلی نزدیک» رسید.
فیلم آقای میرکریمی یک نقطه شروع خوب بود برای شما که در جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما دیده و تحسین شد. این تجربه چطور اتفاق افتاد و بعد از آن چه شد؟
یادم هست آقای میرکریمی آگهی کرده بود در روزنامه برای پیداکردن کسی که پرستاری بداند یا دانشجوی پزشکی باشد و مسلط به گویش مشهدی. با اینکه قبلا در سینما و تلویزیون بازی کرده بودم، رفتم و تست دادم. البته نظر ایشان بیشتر این بود که نمی خواستند بازیگر آن نقش چهره باشد و دنبال یک بازیگر بومی می گشتند.
فیلم دو شخصیت اصلی و تاثیرگذار داشت؛ دکتر جوان خراسانی و پزشکی که آقای مسعود رایگان نقش آن را بازی کرد. قهرمان داستان با ماجراهایی برخورد می کرد که کم کم به خودشناسی و خداشناسی می رسید و دختر جوان حکم یک فرشته را برای دکتر داشت. خود آقای میرکریمی تحلیلش این بود که خدا فرشته ای سر راهش قرار می دهد تا به یکسری چیزها برسد.
درباره این موضوع با کارگردان بحث می کردید؟
بله. من رفتم وتست دادم و خودم خیلی امید نداشتم. آن موقع «مسافری از هند» پخش شده بود و همه من را به نام «پروانا» می شناختند. هر جا می رفتم، پروانه پروانه از دهان مردم نمی افتاد. روی این حساب با ناامیدی تمام تست دادم و همان جا دیدم آقای میرکریمی گویش برایش خیلی مهم است.
مگر شما به گویش مشهدی مسلط هستید؟
نه. من متولد تهرانم و هدفم این بود که فقط من را هم ببینند. دیدند و گفتند برای نقش دختر «خیلی زود، خیلی نزدیک» خیلی شیک هستم! درواقع ایشان یک دختر خیلی روستایی می خواست و من هم چون نمی دانستم داستان چیست تیپ زده و رفته بودم. در دفتر باز بود و گروه گروه دخترها می آمدند برای تست.
خلاصه گذشت و چند وقت بعد، یکی دو هفته بعد شاید مدیر تولید پروژه زنگ زد و گفت که آقای میرکریمی خواسته من بروم دفتر با هم حرف بزنیم. خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم. وقتی رفتم، گفتند باید تست بزنیم روی صورت ببینیم گریم جواب می دهد برای بومی و رسوتایی بودن یا نه.
بعد آقای میرکریمی به من گفت «ببینم می توانی کاری بکنی نقش پروانه از ذهن مردم پاک شود؟» می گفت «فیلم من دو تا نقش بیشتر ندارد و نمی خواهم وقتی مردم می روند سینما، یاد شخصیت پروانه بیفتند. اگر می توانی این قول را به من بدهی، قرارداد ببندیم؟ گویش را هم باید هر روز کار کنی.»
به هر حال، من با ترس و دلهره خیلی زیاد قرارداد بستم و با خودم می گفتم خدایا! کمک کن این اتفاق رقم بخورد و واقعا هم همین طور شد. خیلی از کسانی که فیلم را دیدند در همان اکران جشنواره، فکر کرده بودند من بازیگر بومی ام. بعد از اینکه قرارداد بستم، خواب و خوراک نداشتم؛ شبانه روز زندگی می کردم با نقش و در خواب با لهجه خراسانی حرف می زدم.
از من ته لهجه خواسته بودند نه لهجه غلیظ. به هر حال، دختر تحصیلکرده بود، درس خوانده، دکتر شده و برگشته بود روستای خودش و به همین دلیل می بایست گویش او با پیزن و پیرمرد روستایی فرق می کرد فقط یک ته لهجه می خواست که بدانیم برای آنجاست. می دانید که لهجه کامل داشته خیلی راحت تر است تا ته لهجه.
پس نخستین تجربه جدی سینمایی شما یک چالش اساسی بود.
برای من یک دانشگاه بود. معمولا کسانی که با اصغر فرهادی همکاری می کنند هم همین حرف را می زنند. برای من کلاس درس بود. ضمن اینکه بعد از «خیلی دور، خیلی نزدیک» رفتم سر پروژه «زیر تیغ» و در آن هفت ماه در خدمت آقای محمدرضا هنرمند بودم. فکرش را بکنید که می بایسته جلوی خانم فاطمه معتمد آریا و آقای
پرویز پرستویی بازی می کردم. من اگر ضعیف ظاهر می شدم کاملا دیده می شد و توی ذوق می زد. برای من یک چالش بود و تلاش می کردم کم نیاورم. نقش من در آن سریال حسی بود و می خواستم قابل باور بشود و تصنعی نباشد. با اینکه من تحصیلات دانشگاهی در بازیگر ندارم، احساس کردم همه اینها برایم کلاس درس است و فقط به من مدرک ندادند! خیلی چیزها در همین دو کار خاص یاد گرفتم.
«مسافری از هند» در تلویزیون و «خیلی دور، خیلی نزدیک» در سنیما بسیار موفق بودند بعدش چه اتفاقی افتاد؟ انبوه نقش های مشابه بود و شما قبول نمی کردید یا چه؟
من در سینما برای نقش نسرین تحسین شدم؛ نامزدی جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما. با اینکه خیلی ها معتقد بودند نقش شایسته دریافت جایزه است اما چون فیلم چند سیمرغ گرفت از جمله در بخش بهترین بازیگر مرد برای آقای رایگان، نقش زن مکمل را به من ندادند. خیلی ناراحت شده بودم و برایم مهم بود در نخستین کار جدی کارنامه ام در سینما جایزه بگیرم. البته سال بعد تندیس خانه سینما را گرفتم.
بعد از آن من کمی وسواس پیدا کردم در انتخاب نقش واقعا زحمت کشیدم و بعد از چند سال جایزه گرفتم. البته الان داریم کسانی که با اولین نقش خودشان در سینما سیمرغ می گیرند! نمی خواستم زحمت هایم با یک انتخاب اشتباه زیر سوال برود و دوباره برگردم سر خانه اول. به همین دلیل یک سال کار نکردم و صبر کردم. پیشنهاد بود اما معمولی. مثل الان نبود که می بینی کسی سیمرغ می گیرد و فردا تمام سینما از آن خانم یا آقا پر می شود.
بعد از جایزه کم کارتر هم شدم. سیمرغی را هم که چند سال پیش گرفتم برای «گهواره ای برای مادر»، به من وفا نکرد. یادم هست آن موقع «میم مثل مادر» و جالب اینکه بازیگر اصلی آن فیلم گزینه بازی در «زیر تیغ» بود. در نهایت برعکس شد؛ من رفتم سر سریال آقای هنرمند و ایشان هم فیلم مرحوم رسول ملاقلی پور را بازی کرد.
برای شما تلویزیون و سینما فرق نمی کرد؟
نه خیلی. مقداری این حس را داشتم حالا که جایزه از سینماگرفته ام، صبر کنم برای یک کار سینمایی دیگر ولی چون مدت کارنکردنم طولانی شد، ترچیح دادم در تلویزیون کار کنم. فیلمنامه «زیر تیغ» را خواندم، بازیگران را دیدم و البته خود آقای هنرمند هم بود. احساس کردم این خودش دست کمی از یک فیلم سینمایی خوب ندارد.
به ویژه اینکه استاد پرستویی و بانو معتمدآریا برای من اسطوره های بازیگری بودند و هر کسی می پرسید بازیگر مورد علاقه ام کیست، این دو نفر را می گفتم.برایم جذاب بود که بتوانم نقش دخترشان را هفت ماه در یک سریال بازی کنم. آن هم واقعا خیلی کار خوبی بود. هر قسمتش مثل یک فیلم سینمایی بود. برای «زیر تیغ» به عنوان بهترین بازیگر درام تلویزیون تندیس حافظ گرفتم.
شاید مشکل برخی با کارنامه شما، وجود تعداد زیاد نقش های مثبت زنان و دختران معصوم و نبودن یک نقش حتی کمی خاکستری باشد، چه برسد به منفی!نقش خاکستری بازی کرده ام ولی راستش بیننده این نقش ها را پس می زند و از من نمی پذیرد.
پیشنهاد نمی شود یا خودتان رد می کنید؟
پیشنهاد که می شود.در «اخلاقتو خوب کن» آن نقش به نظرم خاکستری بود. تا یک مرحله ای شما تصور می کردید زن بدکاره است اما کیف زن و دزد بود. فهمیدیم که بدذات نیست و به خاطر گذران زندگی دست به چنین کارهایی می زند. بعد از آن کار تقریبا همه خرده می گرفتند که این نقش به من نمی آید
و در شان من نیست. ناخودآگاه مردم جوری هستند که وقتی تو در قالبی جا می افتی، همیشه همان را می خواهند. کارگردان ها هم همین طور. نقشی بوده که فیلمنامه را داده اند خوانده ام، بعد گفته ام فلان نقش را می خواهم. پاسخ شنیده ام که شبکه گفته فلانی نباید این نقش را بازی کند.
چون حالا نقش زن شهید و همسر پیامبر بازی کرده ام، برای آنها مشکل ساز می شود. می دانید! یعنی یکسری مانع ها هم وجود دارد. حتی کارگردان هم اگر بخواهد، کسانی هستند که اجازه نمی دهند.
چند وقت پیش، پیشنهادی داشتم؛ یک کار مناسبتی تلویزیون برای رمضان که کمی خاکستری متمایل به منفی بود، باور می کنید که نگذاشتند من بازی کنم؟ من اگر بخواهم برای همیشه قدیس بمانم، باید آنقدر منتظر باشم تا کارهای فاخر در همین سطح ساخته شود. ولی کسی هوای من را ندارد.
فقط می گویند فلان نقش ها را نباید بازی کنی. پس چه کنم؟ من شغلی بازیگری است. با اینکه مدت هاست کم کارم اما وقتی نقش های تکراری را می خوانم و می بینم همان است، می گویم نه، نمی خواهم. دگر الان خودم هم خسته شدم از نقش های تکراری و غم آلود. همین امسال یک سریال کار کردم که هنوز پخش نشده
و تمام آن برای من بار منفی داشت از لحاظ روحی و روانی خیلی اذیتم کرد و با اینکه چند ماه است تمام شده، آثارش هنوز هست. قصد دارم از این پس تا آنجا که بتوانم صبر کنم.
به گذشته برگردیم. بعد از «زیر تیغ» که از سریال های موفق تلویزیون بود، سراغ چه کاری رفتید؟
بعد از آن چند کار سینمایی کردم و می خواستم ساختارشکنی کنم و از قالب همیشگی ام بیرون بیایم. براییک نقش طنز رفتم سراغ «دلداده» که بسیار موفق بود و «سه درجه تب». می خواستم از آن حالت دختر مثبت دربیایم که تا حدودی شد. روی هم رفته دوباره در تلویزیون کارهایی کردم که «زیر تیغ» را زیر سوال نبرد.
مثل «یوسف پیامبر» که با زنده یاد فرج الله سلحشور همکاری کردید.
بله. نقش زن پیامبر بود. من کلا داستان حضرت یوسف را دوست داشتم. وقتی گفتند قرار است نقش همسر یوسف را ایفاکنم، تعجب کردم و پرسیدم مگر ایشان ازدواج کرده بود؟ نمی دانستم واقعا. خود آقای سلحشور نقش همسر حاکم مصر را هم پیشنهاد کرد؛ نقشی که در نهایت به لیلا بلوکات رسید اما رساتش من خودم زیاد خوشم نیامد. حس کردم نقش زن یوسف فراز و رود دارد و برای خود من جذاب تر بود و البته برای هر بازیگری که فیلمنامه را می خواند.
فضای کار کاملا متفاوت و جذاب بود. لباس، گریم، داستان عشقی قرآنی که همه ما دوست داشتیم ببینیم چه می شود. همیشه فکر می کردم داستان حضرت یوسف فقط عشق یوسف و زلیخا بوده و برای خود من هم تماشای آن جذاب بود. سریال «شهریار» را هم با کمال تبریزی کار کردم.
نکته اینجاست که شما تقریبا در بسیاری از پروژه های مهم و الف ویژه تلویزیون حضور داشتید.
همین را می خواهم بگویم که حتی در نقش های تلویزیونی هم کار سخیف نکردم. یعنی تمام کارهای الف ویژه را اگر ببینید، شاید یکی دوتا را من بازی نکردم. آن موقع «شوق پرواز» الف ویژه بود و نخستین گزینه ای که انتخاب شد، من بودم. همسر شهید بابایی گفته بودند باید نقش من را ایشان بازی کنند. خودشان، من و آقایی شهاب حسینی را انتخاب کرده بودند.
البته نقش شما در «شوق پرواز» یک تفاوت اساسی با دیگر نقش هایتان دارد و آن اینکه شخصیت اصلی آن نقش در آن زمان زنده بود.
بله. وقتی شما بخواهید نقش آدمی را بازی کنید که زنده است و کار را می بیند، کافی است کمی کوتاهی کنید و چیزی نشود که او دوست دارد، همین برای من استرس فراوان داشت. سوال هایم را از خود ایشان می پرسیدم. می گفتم. مثلا این صحنه خواستگاری را می شود توضیح بدهید چه شد. می نشست و با گریه تعریف می کرد.
حسابی با هم صمیمی شده بودیم. به همین دلیل آن نقش به شدت روی من تاثیر گذاشت و پس از «شوق پرواز» مریض شدم. صحنه هایی را بازی می کردم که گریه و بغض بود و هفت ماه شهرستان های مختلف بودیم. اصفهان، دزفول، قزوین. مدت های طولانی دور از خانواده و خیلی سخت بود.
نقش های مثبت پرچالش و متفاوت!
نقش های مریم «زیر تیغ» و خانم حکمت «شوق پرواز» هر دو مثبت هستند. ملودرام و بار غمناک اما هیچ ربطی به هم ندارند. یا حتی نسرین «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم مثبت بود اما ربطی به دیگر نقش هایم ندارد. مهم این است که تو بتوانی نقش را قابل باور بازی کنی. اصلا نمی پذیریم که در نقش های مثبت کلیشه شده ام. نقش هایم اساس ارتباطی به هم ندارند و کاملا متفاوت هستند.
نقش هایی را که به من سپرده شده، جوری بازی کرده ام که یکی از سرداران روز تشییع پیکر خانم حکمت به من گفت شما ایشان را اسطوره کردید. زمان پخش «شوق پرواز» پیامک هایی داشتم از دخترها و پسرهای جوان با تیپ های امروزی که نوشته بودند «ما عاشق شهید بابایی و زنش شده ایم. فکر نمی کردیم سریال اینقدر روی ما تاثیر بگذارد.» برای همه شان خانواده شهید یک معنی دیگر داشت و خودم هم باور نمی کردم سریال اینقدر بیننده داشته باشد.
داستان زندگی شهید بابایی و زنده یاد خانم حکمت هم البته بسیار متفاوت و شبیه یک رمان عاشقانه بود؛ یک دختردایی و پسرعمه که از بچگی عاشق هم می شوند، با وجود مخالفت ها ازدواج می کنند و بعد ناگهان زن در 28 سالگی با سه بچه قد و نیم قد بیوه می شود. خود شهید بابایی، مدل شهید شدن
و درس خواندن و آمریکا رفتنش متفاوت بود. به خاطر همین وقتی من خودم فیلمنامه را خواندم، نظرم عوض شد و اصلا مشتاق شدم بازی کنم. معتقدم مهم این است آدم تواند نقش مثبت و کلیشه ای را جوری دربیاورد که کسی نتواند با نقش های قبلی مقایسه کند.
و حالا خوب یا بد، معمولا شما گزینه نخست بازی در چنین نقش هایی هستید.
بله. البته من زمانی که نیاز داشتم کسی بلندم کند، این اتفاق نیفتاد. اگر کاری کرده و دیده شده ام بدون هیچگونه پارتی بازی و حمایت بوده است. من عضو هیچ گروه و دسته و باندی نیستم و شاید اگر این روابط و پشت پرده های امروزی آن زمان وجود داشت، شاید من الان در این شرایط نبودم. به همین افتخار می کنم که با تلاش و کار خودم شدم
«الهام حمیدی». وقتی در بخش بین الملل فیلم فجر برای «گهواره ای برای مادر» سیمرغ بلورین گرفته اند. من در بخش ملی هم نامزد بودم و جایزه نگرفتم.
«شهریار» و «مختارنامه» را هم کار کردید که از کارهای ماندگار تلویزیون است.
داستان «شهریار» جالب بود. روزی که رفتم با آقای کمال تبریزی حرف زدم، به من گفت این کار مردانه است. یعنی زنان نقش های کوتاهی دارند. نقش است به نام لاله که با وجود کم بودن حجم، بسیار مهم و تاثیرگذار است. وقتی رفتیم در دل کار، اینقدر که شخصیت دوست داشتنی و قنشگ بود، آقای تبریزی اضافه کرد
به صحنه های لاله که حتی عشق اصلی شهریار یعنی ثریا هم دیده نشد. نقش خیلی شیرین درآمده بود. به دلیل اینکه خود آقای تبریزی هم حس کرد جا دارد کمی پرورش بدهد شخصیت لاله را، نقش پررنگ تر شد. یک دختر فوق العاده ساده، سادگی نزدیک به شیرینی که خیلی عاشق است. عشق یک طرفه به شهریار.
آقای تبریزی همان موقع گفت «اگر می شود نقش زن شهریار را هم خودت بازی کن. گریمت را تغییر می دهیم.» من البته رفته بودم سر پروژه «زیر تیغ» و صبا کمالی آن را بازی کرد. اگر دقت کنید من فقط در فلاش بک ها از چشم شهریار دیده می شوم.
نکته مهم این است که شما همیشه گزینه کارگردان ها و پروژه های مهم بوده اید.
«مختارنامه» برایم از این نظر جالب شد که شیرین تنها زن ایرانی آن سریال بود. با گریمی کاملا متفاوت که زن کیان، دست راست مختار و یک ایرانی دلیر بود. نوع شهیدشدن او و فرزندش برای خود من جذاب بود و می دانستم کاملا تاثیرگذار خواهدبود. «مختارنامه» هم سریالی مردانه بود و تجربه کارکردن با آقای داود میرباقری را هم گرانبها و بی نظیر می دانم.
اصلا به قدری زیبا دیالوگ می نوشت که حد ندارد. ما چیزی به نام دیالوگ و فیلمنامه نداشتیم و صبح به صبح که سر صحنه می رفتیم، برگه ها را به ما می دادند تا دیالوگ ها را حفظ کنیم. با اینکه کار تاریخی بود و متن ها فوق العاده ثقیل و سنگین مثل شعر وزن داشت، همان موقع می نوشت و برای من عجیب بود که چطور حضور ذهن دارد
و این دیالوگ های زیبا را می نویسد. من خودم دوست دارم در کارهای طنز ایشان بازی کنم. وقتی یکی دو تا کار انجام دادند در شبکه نمایش خانگی، خیلی دوست داشتم که قسمت نشد.
با محمدرضا ورزی هم در سریال «تبریز در مه» همکاری کردید.
نقش خودم را خیلی دوست داشتم. طاووس یکی از سوگلی های فتحعلی شاه بود که خیلی دوستش داشت و تخت طاووس را هم برای او ساخته بود. از آنجا که از همکاری با آقای ورزی و علی لدنی، کارگردان و تهیه کننده سریال، خاطره خوش ندارم، ترجیح می دهم درباره آن صحبت نکنم.
«همه چیز آنجاست» با اینکه در کارنامه شما کاری ویژه نیست اما در نوع خودش بسیار پربیننده و محبوب بود.
در دورانی که خیلی ها بیکار بودند، ار خوب ساخته نمی شد و من کارها را رد می کردم، نوبت رسید به «همه چیز آنجاست». راستش داستان من را جذب کرد. به مشکلات مردم عادی پرداخته بود که همه ما با آنها دست و پنجه نرم می کنیم. مسائل مالی، مشکلات زوج های جوان، دختران جوان که با مدیران میانسال شرکت ها طرح دوستی می ریزند، مسائلی را عنوان می کرد که وقتی می خواندم، با خودم می گفتم اجازه می دهند اینها مطرح می شود؟
برای کار در آثار آقای شهرام شاه حسینی چند بار پیشنهاد داشتم که قسمت نشده بود. تعریف شنیده بودم که خوش ذوق است و اخلاق خیلی خوبی دارد و همچنین آقای داود هاشمی که جزو تهیه کننده های درجه یک است. من هشت ماه کار کردم و چک هایم یک روز عقب نیفتاد. این جزو اتفاق های خیلی نادر است که تهیه کننده اینقدر خوش حساب باشد.
ناراضی نیستم از اینکه سریال را کار کردم. سریال شاید آنقدر فاخر نبود اما در دوره خودش، بازار سریال های ماهواره ای را کساد کرد. برای من نقطه عطف و خوشحال کننده بود.
نقش شما در این سریال خیلی خیلی مثبت بود؛ زنی که با همه چیز کنار می آید!
اوایل با مادرشوهرش مشکل داشت و از زمانی که رفت پیش پدربزرگ، زندگی شیرین تر شد. آن اوایل که مثلا با خانم مهین ترابی دعوا کردم و از خانه آنها بیرون رفتم، مردم که من را می دیدند، سرزنش می کردند که چرا چنین کرده ام. می گفتند حیف شما نیست دختر به این خانمی! من هم می گفتم شما صبر کنید درست می شود. نمی دانم چرا همه از من توقع دارند قدیس باشم!
چند کار مشترک با شهاب حسینی داشتید از جمله «محیا».
آن سال واقعا به من کم لطفی شد. هر کس آن فیلم را می دید، می گفت حتما نامزد می شوم. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم. ولی آن سال فکر کنید حتی نامزد هم نشدم و با خودم گفتم یعنی حتی لایق اینکه در میان نامزدها باشم هم نبودم.
کارکردن در فضای غسالخانه و بهشت زهرا بسیار سخت بود. حتی پس از پایان کار تا یک ماه نمی توانستم لب به غذا بزنم؛ آنقدر که چیزهای عجیب و غریب دیدم. متاسفانه در حرفه ما، بخت و اقبال خیلی می تواند موثر باشد و آن سال با وجود بازی در «محیا» بخت یار من نشد.
از سرنوشت «سرزمین کهن» چه خبر؟
من فقط در شش قسمت اول هستم، تبعید می شوم و بعد فقط در فصل سوم در فلاش بک حضور دارم. نقش پیری من را هم خانم گلچهره سجادیه بازی کرده است. «سرزمین کهن» هم جزو سریال های فاخر است و وقتی پخش شود، متوجه ارزش های آن می شوید.
چرا چهره هایی که در تلویزیون و سینما آزمایش خود را پس داده اند، مدتی است کم کار شده اند؟
معتقدم شرایط کنونی سینما و اخیرا هم تلویزیون خوب است اما نه برای همه. از بس که گفتند چرا نیستی! البته حالا متوجه شده ام که نباید هر نقشی را بازی کنم حتی اگر برای همیشه نباشم. ببینید وقتی می نشینیم و حرف می زنیم، می گوییم کار خوب نیست در حالی که اتفاقا هست. کار خوب زیاد است. منتها به ما نمی رسد. مثل وام که عده ای در گذشته میلیاردی می گرفتند و پس نمی دادند و به آنها که نیاز دارند، چیزی نمی رسید.
من معتقدم در سینما صددرصد مافیا هست. فیلم های سینمایی زیادی با حمایت بخش خصوصی ساخته می شود اما متاسفانه در شرایط کنونی سینما مافیا و باندبازی حاکم شده است.
مافیای تولید داریم یا بازیگری؟
در خیلی جاها مافیا داریم از جمله سینما. الان من خیلی ها را می شناسم که مجانی بدون گرفتن پول می روند بازی می کنند؛ تنها برای اینکه دیده شوند و فراموش نشوند. گروهی هم هستند که پول می برند و بازی می کنند. اینها به راحتی ریشه دیگران را می زنند. بدترین دوره ای که من پس از 16 سال کار حرفه ای با آن رو به رو شدم، الان است.
خیلی حرف ها درباره یکی از بازیگران سینما زده می شود که من قبول ندارم. من با این آقا، «دنیا» را کار کردم، «سه درجه تب» و «تبریز در مه» را کار کردم و هیچ باندبازی ندیدم اما به جرات می توانم می گویم الان داریم و بدترش را هم داریم.
چرا در مقایسه با سایر همکاران تان چندان علاقه ای به حضور در محافل خبری ندارید؟
راستش را بخواهید زیاد اهل این چیزها نبودم و نیست. در این سال ها فقط یک بار به برنامه «دورهمی رفتم». آقای مهران مدیری پرسید ازدواج کرده ای؟ گفتم مجردم. آنقدر بی احترامی و بد و بیراه نثارم کردند که برایم غیرقابل باور بود. اصلا چه لزومی دارد من در یک رسانه عمومی از مسائل شخصی خودم حرف بزنم.؟ بعد هم در فضای مجازی اعلام کردم که دوست ندارم یکسری مسائل خصوصی را در تلویزیون اعلام کنم.
پوشش شما در آن برنامه هم مسئله ساز شد!
آن مانتو را از یک تولیدی تهیه کرده بودم نه به نیت پوشیدن در این برنامه. همه پرسیدند چقدر شاد است و قشنگ. دوستم آن لباس را برای من طراحی کرده بود، دوست داشتم از او تشکر کنم در فضای مجازی.
با اینکه گفته بودید خیلی پرهیز دارید از ورود به فضای مجازی اما حضورتان در این عرصه پررنگ است.
هنوز هم دوست ندارم و هنوز هم دلم تنگ می شود برای تلفن های سکه ای یا نامه دادن. من افسوس می خورم و می گویم کاش آن دوران بود که وقتی کسی دلش تنگ شد برای دیگری، راه بیفتد بروید، یک تلفن پیدا کند تا صدای طرف را بشنود. الان همه کارهایمان را از طریق تلگرام و اینستاگرام و فضای مجازی پیش می بریم؛ از تبریک و تسلیت گرفته تا همه چیز. یک شکلک می فرستیم و تمام.
در فضای مجازی، هر بازیگر و هر چهره ای طرفداران خودش را دارد که به اصطلاح می گویند تیفوسی ها یا هواداران. هرازچندگاهی که کامنت هایم را می خوانم کمترین بی احترامی و فحاشی وجود دارد. هواداران و دوستداران واقعی من خودشان جواب کسانی را که در فضای مجازی بی احترامی می کنند می دهند که این برایم جالب است ولی امیدوارم در صفحه هیچ یک از دوستان و همکارانم شاهد بی احترامی، تهمت و شایعه سازی نباشیم.
پس پیام های هوادارانتان را در اینستاگرام چه می کنید؟
بیشتر پیام ها را می خوانم اما واقعا فرصت نمی کنم پاسخ بدهم و خوشحال نیستم که اینطور است. با اینکه با پیشرفت فناوری، کار خیلی ها آسان تر شده ولی خیلی آدم ها را از هم دور کرده و مشکل و جدایی در خانواده ها انداخته است. عشق ها هم همه مجازی شده است. حضور در فضای مجازی لازمه شغل من است و به اجبار با آن کنار آمده ام.
شما سفیر مهربانی خیریه روشنای امید هستید که این خیریه منتسب به همسران مسئولان است. این مجموعه در چه زمینه هایی فعالیت می کند؟
بله. تقریبا از دو سال پیش با همکار دیگرم پوریا پورسرخ به عنوان سفیر مبارزه با دخانیات این خیریه همکاری داریم اما باید بگویم ما از ابتدا نمی دانستیم همسران مسئولان در راس هیئت مدیره این خیریه هستند و برایم جالب است که این خانم ها اینقدر مهربان و دلسوز عاشق امور خیر و پیگیر امور بچه ها و مشکلات هستند.
این خیریه بیشتر در مسیر خروجی بچه های بهزیستی تمرکز دارد؛ درست جایی که بچه های کار شکل می گیرند و در سنین حساس وارد جامعه می شوند بدون حامی، مکان و کار… من حتی خیلی از وزرا و حتی عناوین و موضوع شغلی آنها را هم نمی شناسم چه برسد به خانم های آنها اما الحق همچون فرشته برای این خیریه و بچه ها زحمت می شکند.
بین مدیران خیریه روشنای امید، خانم هایی هستند که با وجود سمت و شخصیت های بالای همسرانشان و خودشان، بی ریا و عاشقانه و دلسوزانه برای خیریه و بچه های خیریه مادری می کنند و این دلسوزی من را به این خیریه وابسته تر کرده است.
در دنیا چهره ها از اسپانسرها و از تبلیغات درآمد خوبی کسب می کنند. آیا شما هم برنامه ای برای فعالیت در این حوزه دارید؟
خوشحالم که فضای تبلیغات و چهره ها در کشور آزاد و باز شده است. امیدوارم که بتوانیم با انتخاب بهترین برندها و بهترین چهره ها به عرصه تبلیغات کشور کمک کنیم.دوست دارم اگر روزی معرف برندی شدم اولویت با تولید ملی باشد. هر چند که برند خارجی جذابیت های خاص خوش را دارد اما ترجیح می دهم با قراردادی کمتر معرف یک محصول ملی باشم.
طی یک سال گذشته پیشنهادها و درخواست های زیادی برای همکاری با برندهای مختلف داخلی و خارجی داشتم که بیشتر در حوزه آرایشی، فشن، آکسسواری و ساعت و برندهای لوازم خانگی بوده است. سعی می کنم با بهره گیری از مشاوران خبره بهترین را انتخاب کنم.
رابطه تان با اهل هنر، ورزش و سیاست چگونه است؟
بله. آشنایی و ارتیاطی با آقای دایی و همسر ایشان دارم و فکر می کنم همسر علی دایی همان طور که نام دایی بزرگ است، لیاقت این نام بزرگ را دارد و علاوه بر انجام امور خیر، بانویی بسیار مهربان و هنرمند است. در فعالیت های خیریه و ارتباط های دوستانه از طرق دیگر با چند چهره ورزشی و هنری ارتباط دارم. نیوشا ضیغمی، شیلا خداداد، مجید و نیکی مظفری، پوریا پورسرخ و بهنوش طباطبایی جزو دوستان خوبم در حوزه هنر هستند.
اهل سیاست نیستم اما چون سیاست و مسائل سیاسی بر اقتصاد و فرهنگ کشور و مردم تاثیرگذار است، برایم مهم است. در انتخابات همیشه شرکت کردم و در آخرین انتخابات گذشته هم سعی کردم تصمیمی بگیریم که به نفع مردم کشورم باشد و مسائل سیاسی را خیلی پیگیر نیستم و آنچه برایم مهم است اینکه کشورم در حوزه داخلی و خارجی سربلند و موفق باشد.
و اما پاسخ های کوتاه
• پرویز پرستویی: مشابه ندارد
• زیر تیغ: کلاس درس
• عشق: بدون آن زندگی ممکن نیست.
• سفر: عاشقشم
• احمدی نژاد: نظری ندارم
• ترامپ: غیرقابل پیش بینی
• آشپزی: لذت بخش
• فضای مجازی: فاصله و دوری
• خیریه: کمش خوبه و حس خوب
• شهید بابایی: اسطوره
• همسر شهید بابایی (مرحوم حکمت): مظهر عشق و فداکاری
• حرم امام رضا: خلوص و آرامش
• دکتر ظریف: مردی برای تمام فصول
• صالحی امیری وزیر ارشاد: ذکر خیز زیاد شنیده ام باید منتظر آینده ماند
• رضا عطاران: سوپراستار سینمای ایران
• نیکی کریمی: سوپراستارزن سینمای ایران
• تهیه کننده نمونه: داود هاشمی
• کارگردان مورد علاقه: اصغر فرهادی
• پوریا پورسرخ: معترض خوش قلب
• نقش مورد علاقه: همسر کوروش کبیر
• رژیم غذایی: خسته کننده
• تلفن: فقط تلفن سکه ای قدیما
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: گفتگوی خواندنی با الهام حمیدی بازیگر سینما و تلویزیون
ماجرای ادرار کردن فاحشه های دونالد ترامپ روی تخت هتل
ماجرای ادرار کردن فاحشه های دونالد ترامپ روی تخت هتل
ماجرای فوق جنجالی که در آن دونالد ترامپ در هتل معروف مسکو چندین فاحشه جنسی را به کار گرفت تا روی تخت دو نفره یک اتاق در هتل ادرار کنند. این کار انتقامی بود از باراک اوباما و میشل اوباما که قبلا در آن اتاق اقامت داشتند. گفته شده که دونالد ترامپ در هتل ریتز مسکو که هر شب اقامت در آن 14 هزار پوند هزینه برمیدارد،
به چند کارگر جنسی پول داده تا بر روی تخت محل استراحت باراک و میشل اوباما “ادرار کنند.” اما “سوئیت ریاست جمهوری” هتل ریتز مسکو چگونه است؟ این اتهامات جنجالی در جریان ملاقات ترامپ و مقامات امنیتی ایالات متحده به دونالد ترامپ منتقل شده است. در این جلسه به او گفته شده که ممکن است جاسوسهای روسی اطلاعات شخصی و مالیِ تلافیجویانه علیه ترامپ داشته باشند.
در گزارش میرر آمده که دونالد ترامپ که به شدت از باراک و میشل اوباما متنفر است به چند کارگر جنسی پول داده تا در مقابلش “شو” اجرا کنند. هتل ریتز-کارلتون مسکو طراحی ایتالیایی دارد و از نمای سراسر شیشهای آن میتوان کرملین، میدان سرخ و کلیسای جامع سنت باسیل را مشاهده نمود.
خانواده باراک اوباما، ریاست جمهوری ایالات متحده، در جریان سفر ماه ژوئیه سال 2009 به مسکو سفر کرد و در این هتل اقامت داشت. دونالد ترامپ نیز برای برگزاری مراسم ملکه زیبایی جهان در سال 2013 به آنجا سفر کرد. گزارشها اما حاکی از آن است که جاسوسهای روسی چند دوربین و میکروفون مخفی در آن اتاق کار گذاشته بودند تا ببینند چه اتفاقاتی در آنجا رخ میدهد.
گفتنی است هتل ریتز کارلتون مسکو در سال 2015 مطابق استانداردهای لوکس مجددا تحت بازسازی قرار گرفت. مشتریان “سوئیت ریاست جمهوری” میتوانند از وجود نمایشگر 42 اینچ، سیستم استریوی فوق هوشمند، وان حمام مرمر، سونا و لوازم لوکس حمام نهایت استفاده را ببرند. در این گزارش محرمانه که توسط بازفید منتشر شده،
آمده است: «رفتار (منحرفانه) ترامپ در مسکو شامل اقامت در سوئیت ریاست جمهوری هتل ریتز کارلتون مسکو، محل اقامت باراک و میشل اوباما (که ترامپ از آنها به شدت متنفر است) در جریان سفر رسمی به مسکو و آلوده کردن تختشان از طریق استخدام چند کارگر جنسی برای نمایش شو (ادرار) بر روی تخت بوده است.»
کرملین، میدان سرخ و کلیسای جامع سنت باسیل، نمای بیرون هتل ریتز مسکو
در ادامه گزارش آمده است: «گفته شده که آن هتل تحت کنترل سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB) بوده و چندین میکروفون و دوربین مخفی برای ثبت تمام اتفاقات در آنجا کار گذاشته شده بود.»
البته دونالد ترامپ با استفاده از عبارت “اخبار جعلی” و “بازی سیاسی” این اتهامات را انکار کرده است. همچنین گفته شده که یادداشتهای یک مامور اطلاعاتی بریتانیایی که با منابع روسی ارتباط داشته، منشا این اطلاعات حساس بوده است. در پی این گزارش، FBI به دنبال بررسی صحت و سقم این قضیه است.
علاوه بر آن، میتوان به وضوح متوجه شد که روسیه بر ضد هر دو حزب سیاسی آمریکا اطلاعات زیادی داشته اما ترجیح داده که فقط اطلاعاتی را منتشر کند که به ضرر هیلاری کلینتون و دموکراتها است. گفتنی است سخنگوی FBI و ادارهکننده اطلاعات ملی از اظهار نظر در این مورد خودداری کردهاند.
ترامپ برای برگزاری مسابقات ملکه زیبای جهان در سال 2013 به مسکو سفر کرده بود
خانواده باراک اوباما در هتل ریتز مسکو
نمای بیرون هتل ریتز مسکو
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: ماجرای ادرار کردن فاحشه های دونالد ترامپ روی تخت هتل
آموزش ارضا کردن زنان از طریق پیشابراه
آموزش ارضا کردن زنان از طریق پیشابراه
همه خانم ها به یک طریق ارضا نمی شوند و مردان باید روش های ارضا نمودن خانم ها را با دانش جنسی و البته بدست آوردن تجربه بعد از چندین رابطه جنسی بیاموزند. ممکن است در جریان آمیزش جنسی درصد زیادی از خانمها هرگز به اوج لذت جنسی نرسند. در مطالعات مختلف شیوع سرد مزاجی از10تا 80 درصد متغیر بوده است.
سرد مزاجی با نداشتن ارگاسم متفاوت است. زنان سرد مزاج میتوانند به ارگاسم برسند.یک زن همجنس باز در ارتباط با جنس مخالف سرد مزاج است ولی با رابطه جنسی با همجنس خود کاملا” ارضا میشود.نداشتن ارگاسم همیشه با سرد مزاجی همراه نیست.بسیاری از زنها علیرغم نداشتن ارگاسم از رابطه جنسی لذت میبرند. سرد مزاجی حقیقی حالتی است که در آن هیچ پاسخ به هیچ نوع تحریک جنسی و در هیچ شرایطی وجود ندارد.
زنی که فقط از راه تحریک کلیتوریس به ارگاسم میرسد نه تنها سرد مزاج نیست بلکه گاهی ممکن است از لحاظ جنسی خیلی هم فعال باشد ولی شریک جنسی او باید بداند که چگونه او را ارضا کند.ممکن است خانمی در ارتباط با یک مرد به ارگاسم نرسد در حالیکه مرد دیگری بتواند او را به ارگاسم برساند. در اینصورت دیگر نمیتوان گفت که او به سرد مزاجی مبتلاست.
باوجود آنکه مقالات زیادی در مورد ارگاسم زنان وجود دارد ولی هنوز دانش ما در این زمینه ناقص است.در بدن زن نقاط حساس زیادی وجود دارد که تحریک مناسب آنها ارگاسم را اجتناب ناپذیر میکند.کلیتوریس نقش مهمی در رسیدن به ارگاسم داشته و حتی قبل از بلوغ نیز میتواند تحریک کننده باشد.التهاب کلیتوریس در اثر استمناء یا بعد از یائسگی بخاطر کمبود
هورمون استروژن میتواند مانع از نقش مهم آن در ارگاسم شود.بعد از کلیتوریس اندامهای جنسی مجاور آن مانند قسمت داخلی لبهای کوچک وزیر شکم نقش مهمی در تحریک جنسی و ارگاسم دارند.مقعد نیز نقش تحریک کنندگی زیادی دارد.ولی بهتر است بجای سکس مقعدی آنرا با انگشت تحریک کنید.در بعضی از خانمهایی که مدتها بکلی ارگاسم نداشته اند با فروبردن انگشت در مقعد بهنگام نزدیکی میتوان ارگاسم ایجاد نمود
معمولا” سینه ها به کلیتوریس برای رسیدن به ارگاسم کمک مینمایند.بوسیدن سینه مالش آلت به آن یا حتی فروکردن آلت مرد بین سینه ها میتواند موجب ارگاسم در بعضی خانمها شود.سکس دهانی و بالاخره فروکردن نوک آلت در گوش نیز از راههای دیگر تحریک جنسی برای ارگاسم است!
در بعضی تحقیقات عنوان شده که علت به ارگاسم نرسیدن زن ازطریق واژن فقدان گیرنده های حسی در دیواره واژن است. ولی بیاد داشته باشید که همیشه در دیواره قدامی واژن در مسیر پیشابراه یک نقطه بسیار حساس و تحریک کننده(نقطه جی)وجوددارد.حتی در زنانی که از طریق واژن به ارگاسم میرسند نیز تحریک این نقطه با انگشت بسیار راحت
و اثربخش است.این نقطه حساس در بدن تمام خانمها وجود دارد و هنگام ارگاسم مانند یک کیست کوچک زیر دست لمس میشود و بعد از آن بحالت اولیه برمیگردد.بعد از عمل جراحی خارج سازی رحم ممکن است بدلیل قطع شدن قسمتی از دیواره قدامی واژن سرد مزاجی بوجود بیاید.رحم و گردن رحم هیچ نقشی در ارگاسم ندارند.
در اطراف مدخل واژن غده هایی بنام غدد بارتولین وجود دارند که مواد لیزکننده برای تسهیل نزدیکی ترشح مینمایند.گاهی ترشح موکوسی این غدد بسیار زیاد بوده و به اشتباه این گونه تعبیر میشود که زنها هم مثل مردها در حالت ارگاسم به انزال میرسند.گاهی هم در موقع ارگاسم مایعی با فشار زیاداز پیشابراه خارج میشود.تجزیه این ماده در آزمایشگاه نشان دادکه این ماده ادرار نبوده و همان ترشحات غدد داخل پیشابراه است.
شدت ارگاسم به عامل ایجاد کننده آن بستگی دارد.معمولا” سکس دهانی به ارگاسم کامل منجرمیشود.هرچه شدت ارگاسم بیشتر باشد زن زودتر قابلیت تحریک جنسی مجدد خواهدداشت
زمان تحریک پذیری جنسی نیز در زنان متفاوت است.عده ای بهنگام تخمک گذاری(روزچهاردهم دوره ماهانه)وعده ای هم در ایام قاعدگی بیشترین میل جنسی را دارند.گروه اخیر بیشترین تنش جنسی را در ایام خونریزی ماهیانه دارند.وضعیت انجام نزدیکی نیز نقش مهمی در ارگاسم خانمها دارد.معمولا” در حالتی که زن در بالا باشد
بعلت زاویه ورود آلت مرد به واژن و برخورد آن با دیواره قدامی بهتر باعث ارگاسم میشود.نزدیکی ازپشت در حالت سجده یا در کنارهم بعلت تماس مناسب نوک آلت مرد با پیشابراه زن از مناسبترین حالتهای نزدیکی برای رسیدن به ارگاسم میباشد.شرایط روحی نیز عامل مهمی در احساس رضایت جنسی و رسیدن به ارگاسم محسوب میشود.گاهی حتی چند جمله عاشقانه و محبت آمیز میتواند باعث ارگاسم شود!
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: آموزش ارضا کردن زنان از طریق پیشابراه